Nazım Hikmet
Ben İçeri Düştüğümden Beri
Farsi:Yashar Ahad Sarami
_____________________
فارسی : یاشار احد صارمی
از وقتی که من زندان افتادهام تا به حال
از وقتی که زندانی شدم تا به حال دنیا خورشید را ده بار دور زد
از او بپرسید اگر ، زکی ، حرفِ مفت ، زمان یعنی چشمی به هم زدن و یک آن
از من بپرسید ده سال از عمرم ...ه
همان سال اول یادم میاید مدادی داشتم
یک هفتهی تمام که هی نوشتم و نوشتم نوشتم و آخ تمام شد
از او بپرسید همهی یک زندگی ...ه
از من بپرسید مرتیکه آخر تو هم یک هفته ...ه
عثمان که به جرم قتل آنجا بود زمانی که پای من به زندان افتاد هفت سال و نیمش را تمام کرد و پرید
زمانی برای خودش بیرونِ زندان چرید
ای بخشکی شانس به جرم قاچاق دوباره توو افتاد و شش ماه آنجا دوام آورد و دوباره پر زد بیرون
همین دیروز نامهاش رسید ، عروسی کرده و بهار بچهاش قرار است به دنیا بیاید...ه
حالا باید ده ساله باشند بچههایی که در رحِم مادرشان جا خوش کردند درست وقتی که من این توو افتادم...ه
و کرهاسبهای لرزان و پا بلندهای همان سال... ه
حال برای خودشان مادهاسب هایی شدهاند در حض و حضور
تنها آن نهالهای زیتون ، هنوز نهال و هنوز تخس و بچه
چهارراه و جادههای زیادی در شهر دورِ من راهاندازی شده از وقتی که من این توو افتادم
و اهالی خانهی ما در کوچهای که ندیدهام در خانهای که ندیدهام زندگیمیکنند
وقتی که من زندانی شدم آن سالها آه نان مثل پنبه سفیدِ سفید بود
بعدها کوپنی شد
و اینجا ، این توو به خاطر یک مشت سهم سیاه و ذغالسوخته آدمها به جان هم افتادند
خب حالا قحطی نان دیگر نیست فقط سیاه و بی مزه
سالی که پایم به زندان افتاد هنوز دومیناش شروع نشدهبود
در اردوگاههای داخائو کورهها هنوز روشن نشده بودند ، بمب اتمی هنوز انداخته نشده بود به هیروشیما
و زمان مثل خون کودکی قربانی جاری شد
بعد آن فصل رسما تمام شد ، حالا از سومیناش حرف میزند دلار آمریکایی
و علیرغم همه چیز نور خورشید ، از وقتی که به زندان افتادم تا به حال
و از کنار تاریکی ، آنها دستهای سنگینشان را به پیاده روها فشار دادند و نصف و نیمه بلند شدند
از وقتی که زندانی شدم تا به حال دنیا دور خورشید ده بار گردید
و با همان اصرار دوبار تکرار میکنم
آنها که به اندازه مورچهها در خاک ، ماهی در آب ، پرنده در آسمان خیلی خیلیاند
ترسویند ، جسورند ، جاهل و جوانند ، بچهاند
و سازندهگان و آورندهگان لعنتی که آنهایند
تنها ماجرای آنها در ترانهها
همیشه و همیشه آنها
و باقی حرف ها
که مثلا من ده سال محبوس بودم
لاف گزاف .ه
_________________
_________________
1 comment:
سلام .با شعرهاي ناظم حكمت بزرگ شدم.فرازي كه براي شعر گفتن انتخاب كرده بود يقينا همانجايي بود كه مي بايست باشد وگرنه اينهمه در اين شعرهايش زندگي نمي كرد و اينهمه با مخاطبانش ارتباط برقرار نمي كرد... ترجمه ات كه حرف نداشت..ممنون
Post a Comment