Wednesday, April 1, 2009

Hamed Rahmati




Eynalı Gülü-Tebriz Foto: Mohamad Ramazani
____________


حامد رحمتی





از دهان دود كش ها
بوي درخت مي آيد!ه

گونه ي برف روب ها
از شرمساري سرخ مي شود

در تقويم هاي روي ميز
تا آمدن بهار چند ورق نمانده است

چقدر دست هايم
به زندگي گرم است!ه

از دانه هاي برف
آدم هاي خوبي ساخته ام.ه




87 زمستان

_______________

3 comments:

آذر كياني said...

سلام. سطر اول شعر خيلي قشنگ است اما كلا نوستالژي در اين شعر حرف اول را ميزند. بهار رسيده حامد جان..ممنون

مینو نصرت said...

روی هر خط خاکستری دودکش ها جمله ای خوانده می شود : کسی کنار آتش نشسته و زرتشت را مرور می کند ، کسی هم برای جای خالی درختی می گرید

سرور جوان said...

روی تقویم بهار آمده است چند روزی. ولی هنوز نه جوانه ای... این شعر زیبا بود هر سطرش. ممنون