Azadeh Davachi
____________
__________
آزاده دواچی
15
تنم می خورد به تن زنی
که خیس ، ه
در سایه نهنگی نشسته
با بادبزنی در دست
کشتی هایی را باد می زند
که در ساحلش لنگر انداخته اند
این همه صیا د ،این همه تور
همین کناره لنگر بیندازید،ه
برای صیدش نیاز به این همه صیاد نیست
صدایش کنید،ه
با چوبی د ر دست،ه
و قلابی که ازهر انگشتش بلند تر است
دستتان را می گیرد
و صید می شود
ساده تر از تبخیر مگس در دهان قورباغه
و تنش روی بادبزن ،ه
اندازه امواج را بغل می کند
برای صیدش یک تور کافیست
و صیادی که چشمش را به رویش نبندد
که خیس ، ه
در سایه نهنگی نشسته
با بادبزنی در دست
کشتی هایی را باد می زند
که در ساحلش لنگر انداخته اند
این همه صیا د ،این همه تور
همین کناره لنگر بیندازید،ه
برای صیدش نیاز به این همه صیاد نیست
صدایش کنید،ه
با چوبی د ر دست،ه
و قلابی که ازهر انگشتش بلند تر است
دستتان را می گیرد
و صید می شود
ساده تر از تبخیر مگس در دهان قورباغه
و تنش روی بادبزن ،ه
اندازه امواج را بغل می کند
برای صیدش یک تور کافیست
و صیادی که چشمش را به رویش نبندد
____________
3 comments:
آزاده جان
تصویر زیبایی خلق کردی.پایان بندی اش را مخصوصا بیشتر دوست داشتم.م
سلام آزاده جان اما اين زن با اين توصيفات آن قدر هم قابل دسترس نيست... دامي بزرگ مي ...
برای راحتتر فهمیدن شعر خواننده شاعر را باید مرد تلقی کند. مگر کسی که شاعر را نشناسد.
بهرحال شعری است زیبا.
Post a Comment