Friday, May 1, 2009

Firoozeh Mizani

__________

Jorge Martins, Corner1976

Jorge Martins, Corner1976
_____________

فیروزه میزانی



مرا صدا می زنند


مرا صدا می زنند مرا
عبور درهم نام ها
و بادبان ها
از باغ های گمشده
صندوق ها و سردابه های سنگین
آیینه ها و آیین های شکسته
آنجا که نبوده ام

و من اینجام

مشرفِ ایشان
بی رنگ ه ه ه ه بی حوصله
پیچیده در ترمه ی ابریشم
رو به بار نخل
و بازتاب تیره ی کافور

مرا کشنده ای ست که آویز ارتفاع من است
و دهانش مدام هولِ گریه می گیرد

مرا که روی شانه های ایشان
هی برده می شوم
هی باز می گردم
ه ه ه ه ه عصر می شوم
ه ه ه ه ه صبح می شوم
ه ه ه ه ه
شام می شوم

تا بارانی از نگاه ها
که با ارتفاع می گیرد
هر بار
که بریزد

اما و تا هرگز
چتر سنگی ام را

ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه کسی نمی گشاید.ه





_______

1 comment:

آذر كياني said...

سلام. شعر قشنگي ست مثل همه شعرهات صميمي و نزديكند.ممنون