Monday, June 1, 2009

Robab Moheb

___________



رباب محب


کمی بیشتر باده در پیاله‌هایِ سکوت



کمی جلو

جلوتر
کمی به اندازه‌ در سکوت
کمی باده به اندازه در پیاله‌هایِ خیابان‌ها وُ کوچه‌هایِ طلوع
کمی می‌آیم
کمی جلو
جلوتر
ه ه ه ه تا سینه‌ام.ه


ه ه ه ه ه ه ه ه سینه‌ام یادت نرود
ه ه ه ه ه ه ه ه با دو مردمک، دو اهو
ه ه ه ه ه ه ه ه که هی... هو ....می‌کشند:ه


ه"به اشتباه خط می‌زنید
من فقط عریانم
من فقط از تمام اصل‌هایتان
بیست و هفت را برداشته‌ام
در طلوعِ پیاله‌هایِ کوچه‌ها وُ خیابان‌ها ریخته‌ام
حالا اما اگر این باده‌ سنگ شده‌
برایِ سری
که با دهان‌هایِ
دروغ‌هایِ لغزنده‌ می‌آید
حرفی ندارم، سکوت دارم و سینه‌ام

وقتی که می‌آئید:ه
دن کیشوت‌هایِ پنبه‌ای
این‌همه جلو
این‌همه جلوتر
تا سینه‌ام
وشما شلیک می‌کنید
و من خط نمی‌خورم
می‌آیم
کمی جلو
کمی جلوتر
جلوتر از سکوتِ به اندازه‌
در خیابان‌ها وُ کوچه‌هایِ طلوع
کمی بیشتر باده در پیاله‌هایِ سکوت


:


می‌آیند
کمی جلو
جلوتر
تا سینه‌ام عریان
اگر
این-ه
همه - نه من،ه
مردمک‌های من‌اند می‌آیند:ه
کمی جلوتراز جلو
کمی بیشتر از بیشتربه اندازه‌ -ه
در سکوت
می‌ایند!ه


و شما دروغ‌هایِ لغزنده‌ را رویِ سینه‌ام تلنبار می‌کنید
و به اشتباه هی خط می‌زیند
مردمک‌هائی را که با چشم‌هایِ من می‌آیند
با کمی بیشتر باده
در پیاله‌هایِ
سکوت!"ه


26 ژوئن 2009 میلادی برابر با جمعه 5 تير ۱٣٨٨ خورشیدی

________

1 comment:

آذر کیانی said...

نقطه ی پایان رفتنم جهنمی ست برای همه ی کرکسان.