Theodore Roethke

تئودور رِتکه
بیداری
برای خواب بیدار میشوم و قدم زنان خیلی آرام
به سر میرسانم سرنوشتم را ، با همین سرِ دیگر نترس
با این رفتن یاد میگیرم کجا را ، آنجا که باید بروم .ه
ما با همین حسها میاندیشیم ، چه چیزی هست برای دانستن ؟ه
گوش بده!ه
صدای بودن خودم ! میشنوم ! می رقصد از این گوش تا آن گوش
بیدار می شوم برای خواب و خیلی آرام قدم زنان
از آنها که خیلی تنگ دوروبرم بودند تو کدام یکیشی ؟ه
آفرین به آغاز، آنجا چه نرم ، چه نازک قدم خواهم زد
و کجا را یاد خواهم گرفت با همین رفتن ، به آنجا که خواهم رفت .ه
نور درخت را فرا میگیرد ولی چه کسی می تواند بگوید چگونه
کرم خاکی از پلههای باد بالا میرود
من بیدار میشوم بخوابم و خیلی آهسته قدم زنان
طبیعتِ بزرگ هزار و یک کار دیگر دارد
برای تو
برای من ،ه
پس این هوای زندگی بخش را تنفس کن
این هوای عاشقانه را
با رفتن یاد بگیر کجا را، آنجا که خواهی رفت ؟ه
این لرز مرا سرحال نگه میدارد، این را باید دیگر بدانم
افتادنی خواهد افتاد. همیشه . همینجا همین همین نزدیکیها
بیدار میشوم بخوابم و قدم زنان آرام
با رفتن یاد میگیرم آنجا را ، به کجا میروم را
______________
No comments:
Post a Comment