Wednesday, July 1, 2009

Azar Kiani

____________

Marry Daniel
Marry Daniel
Untitled (for my Grandmother), 1996

______________

آذر کیانی


سلامت



در قطب سلامت بسر ميبرم
موهاي زمان در دست هايم است
مي بافم
روي هر بافته نگين مي كارم

تقويم روشن است
و رنگين كمان
يك دايره ي كامل را پشت سرم دارد
نور مي بافم
رنگين دايره ي زمان
سلامت را هديه مي كند
وقطب كه نهايت است
در من بسر مي برد.ه

____________

2 comments:

Yashar Ahad Saremi said...

من شاید با بافت و بفت زبان این کار موافق نباشم. شاید این زبان به درد نویسش من در شعر نیاید اما تخیل و نمایشی که این شعر در خودش می سازد ما را به یک قشنگِ حسرت بار می برد. به کنار تماشای آدمی که دارد به صدایی کهن و اصیل گوش می دهد. به این.توویی که در این توو ریخته شده است خوش عطر و زاینده است در اشاره . ولی زبان را باید یک دور دیگر به زبان آورد در این رباط

sheida mohamadi said...

آذر عزیز پیش از شعر ، شعر بزرگتری در دل توست که همه را از زبانِ دیگری می نویسد. این شعر بزرگ همه مهر توست که به دوستی زیبا تبدیل می شود. ماندگار و شاعرانه.