Azita Ghahreman
______________
Manuel Alvarez Bravo Conversation Near the Statue, Mexico 1933
______________
آزیتا قهرمان
حالا برهنه ام
می خواستم بگویی
تا رسوا شوم
پوشیدی و اندازه ات شدم کیپ
کت برای عصر های زمستان
ناخن برای دریدن نداشتم
چاقو و چتر
رفتی کلید بیاوری
با کلاه گیس و همین کفش های زشت
ملکه ی تا بوت ها عکسم را کشید
با مرگ هم خوابیده ام
زیره ه ه همین باران
می خواستی
از شاخه های خیس، آبستن شوم ؟ه
دزیدن بال مگس را تمرین کنم
هی دزدیدم
دستم کج کج
تمام این چیزها آدم را سنگین می کند
و کودکی همیشه سوراخ است
غرق می شویم
حالا برهنه ام
و کلماتی یادم بده
برای مردی که با آتش دوید و
یا امام رضا ه ه ه و نفرین ها قاطی شدند
دنیا سوت کشید
وقت را تمام کرده بود
پشت آخرین دیوار
درهاه ه واقعا ه ه بسته است
برهنه ه ه یادم ه ه بده
دیگر فرقی نمی کند
کشف تو چیزی را آسان کند
آسمان روی جاده بیفتد
قفس سینه سرخ فراری را پنهان کند
برهنه ام و.....ه
برهنه ام و ه ه ه لطفا
لااقل بگذار خفه شویم
و این تن کبود را ه ه ه بیخود ه ه ه خط خط نکن
تا رسوا شوم
پوشیدی و اندازه ات شدم کیپ
کت برای عصر های زمستان
ناخن برای دریدن نداشتم
چاقو و چتر
رفتی کلید بیاوری
با کلاه گیس و همین کفش های زشت
ملکه ی تا بوت ها عکسم را کشید
با مرگ هم خوابیده ام
زیره ه ه همین باران
می خواستی
از شاخه های خیس، آبستن شوم ؟ه
دزیدن بال مگس را تمرین کنم
هی دزدیدم
دستم کج کج
تمام این چیزها آدم را سنگین می کند
و کودکی همیشه سوراخ است
غرق می شویم
حالا برهنه ام
و کلماتی یادم بده
برای مردی که با آتش دوید و
یا امام رضا ه ه ه و نفرین ها قاطی شدند
دنیا سوت کشید
وقت را تمام کرده بود
پشت آخرین دیوار
درهاه ه واقعا ه ه بسته است
برهنه ه ه یادم ه ه بده
دیگر فرقی نمی کند
کشف تو چیزی را آسان کند
آسمان روی جاده بیفتد
قفس سینه سرخ فراری را پنهان کند
برهنه ام و.....ه
برهنه ام و ه ه ه لطفا
لااقل بگذار خفه شویم
و این تن کبود را ه ه ه بیخود ه ه ه خط خط نکن
_________
No comments:
Post a Comment