Thursday, October 1, 2009

Bejan Baran

___________


Édouard Boubat - Tounrnesol.1985
_____________________

بیژن باران


ماگنولیا





در این بهار بی برگی-ه
شعله های شمع شکوه شکوفه در 1001 دست
رو بسوی بهار
در زیر پا، بر پیاز، دوکهای هراس رنگین گل زعفران.
ه

ماگنولیا
معبدی تابع زمان
تجسم شکوه عشق
تصویر گذر فصول:
ه
شکوفانی مشتعل بهار
سایه سبز تابستان
شولای شنگرفی خزان
لخت زیر حریر شیری زمستان

تو ناظر نسلهای امید در راه-
ه
وقتی در سایه شهریورت
پیاده شود دل پرشور کودک 3چرخه سوار
تا بر تاب آویزان از بازوی ستبرت
در هوای ولرم، نسیم خیس خنک
جدا ز ثقل زمین
رها در هوا
در پاندول تاب
از بالا به پایین
از یسار تا یمین

ماگنولیا
شاهد ماجرا:
ه
عشق جفت جوان
در داغ خنکای مدرسه مهر
در خیابان خلوت، انعکاس آتش برگها بر برکه ی آب

در بدرقه چمدان بسته مسافر دور شو
بناهنگام بغض زمستان سکوت سرد
رد پا، محو در استتار سفید برف

باز بهار
در سخاوت خورشید
مشت عشق، باز، با بوی سکر باه، مزه شکر وصل
رویان با کمانه های ابریق پر شکوفه خیام-
ه
بدست، جامهای لبالب شراب صورتی/ سفید
بآسمان برد در معبر نسیم ایام؛
ه
تا هفته ی بعد بر زمین کند افشان.ه

ماگنولیا
معبد شکوه شکوفه عشق
در رشد و گسترش پهنه خاکی-
ه
شاهد ساکت آمد و رفت ما.ه

ماگنولیا
زنی است صبور در سکوت
ناظر ستم ایام به فرودستان.ه



032609

__________________

1 comment:

آذر کیانی said...

پرداختن به واژه ی ماگنولیا بطورتجریدی و بعد نگاهی پوست و گوشت دار به اون خیلی شاعرانه اتفاق می افتد این شعر در ژانر خود خیلی خوب سروده شده باشد و باشد در کردن سحر ذوفنون....