Thursday, October 1, 2009

Minoo Nosrat

_____________



Textile Fragment with Palmette Tree - Egypt or Syria - 8th-9th century
________________

مینو نصرت



له می شوم در حادثه ی دست ها و دهان ها
دیوار های سنگی جهان
لبخند ها را می شکند
اندوه را
بر می گرداند
صدای قافله ای در جانم زنگ می زند
درها شکسته و کوچه ها کج
مجنون در خیال خشکیده
و عشق
در شمایل باربی و سوپرمن
فضای خالی خانه ها را پر می کند از
سونامی تردید





__________

3 comments:

آذر کیانی said...

خیلی خوب ،موجز و نجیبانه گفتی . خیلی قشنگ .

azadeh davachi said...

زیبا ، عمیق و پر مفهوم که از مشخصه ها همیشگی شعر مینو نصرت است و درعین حال مختصر که خواننده هوس می کند چندین بار بخواند ممنونم مینوی عزیز

پرستو ارسطو said...

در تسلسل تکرار رنگباختگی های زندگی
معیار های گمشده، خوشی های کاذب
دروغها ٬ تضاد ها و تناقض ها٬ شک ها ، تردید هاو سوژه ها ی کاغذی را که تا بی نهایت پوست میاندازند و تازه می شوند بی شروع وبی انتها همه وهمه را به نخ ابریشمین واژه های حقیقی ات کشیده ای مینو جان
تا جای زخمهای روحمان را بدوزیم
کلام ات بیداری است با رقص واژگان خیس
به سبزی جوانه ای که ازدل خاک تیره روئیده.دلم میخواهد در این شالیزار مرطوب تا همیشه بخوابم وخواب لیلی های گردگرفته ومجنون های زنگزده را ببینم که زیر آوار افسوس ها هنوز دنبال دست همدیگرند

دست مریزاد عزیز دل من
با درود وبدرود