Minoo Nosrat
__________
مینو نصرت
____________
به اندازه ی تمام سپیدار ها
به اندازه ی تمام زاغ زاویه ها
آسمان دیده ام
یک جهان کبوتر
از حدقه ی دیوار ها
کاه و گل از من عبور کرد
گیسوانم کشیده شد تا سیبری
تا چشمان پدر گودترین چاله ی جهان
و من زمان را گم کردم
در غربی ترین زاویه ی باغچه
زیر سایه ی شیرین سیب ترش
نمی دانم
هجری ام
قمری ام
شمسی ام
یا میلاد دخترکی را به سوگ نشسته ام
صدایت بر شانه ی چپم
گیج می روم
حالا اگر جای پائی از من را روی خاکی دیدید
به اولین کلانتری اطلاع دهید
____________
Quantic - Time Is the Enemy
Quantic - Time Is the Enemy
________
5 comments:
مثل همیشه شعری پر صلابت و طنین افکن.با احترام
مینو جان!
شعر زیبات و دوست داشتم
سلام. شعر مستحکمی خواندم. و مثل همیشه تامل برانگیز و متفاوت.
سلام . خوانش فرهیخته ای چون شما ، افزونگر انگیزشی ست برای نوشتن . سپاس و دیگر سپاس
سلام مینو جان. دست مریزاد
نمی دانم
هجری ام
قمری ام
شمسی ام
یا میلاد دخترکی را به سوگ نشسته ام
شعری که به یاد بماند و زمزمه اش کنی قطعا شعر خوبی است. تبریک می گویم.
Post a Comment