Ahmad Beyranvand
___________________
Hans Lemmen, Serious Thoughts, 2009
_________________
احمد بیرانوند
حیات رندانه ی کلمات
نقد و نگاهی بر شعرهای نصرت الله مسعودی
حافظه چیز عجیبی است رفیق! هم هست و هم نیست. چیزی که در تو هست و در بیرون نیست و زمانی بیرون از تو وجود داشته است. اصولاً حافظه چیزی بدی نیست ولی وقتی از خاطره می آید موجود خطرناکی می شود. به خودت که می آیی می بینی یک نسل، یک عمر را رد کرده ای و از آن همه فقط نگاهی عمیق مانده است. این نگاه راه هر کسی در نمی یابد مگر آن ها که مفهوم عبور را درک کرده باشند... چند سال پیش استاد عبدالعلی دست غیب در ماهنامه ی کلک شماره ی 143 به تفصیل درباره ی شعراو نوشت.وکاراو را با کاربزرگان شعرمقایسه کرد. اخیراً داریویش معمارشاعرو روزنامه نگارپرکاردرمجله ی ادبی ونشرالکترونیک " عصر آدینه" در باره اش گفت : نصرت الله مسعودی ازشاعران نوپرداز وپرآوازه لرستانی است، او از دهه شصت تا کنون اشعارزیادی را در مجلات ادبی منتشرکرده است. و...ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
وقتی با خودم یا با حافظه ام از شعر سه دهه ی اخیر عبور می کنم، من هم با همین شاعرپرکار اما بی ادعا بر می خورم که برای خواننده ی ادبیات، غریب نیست.وهمان گونه که توضیح خواهم داد درشعر او چیز ماندگاری وجود دارد که ترجیح می دهم بمانم وبیشتر در آن مداقه کنم. نه این که در دیگران وجود نداشته باشد، بلکه در شعراو به گمان من این شکل ماندگاری از گونه ای دیگر است. گونه ای از حافظه ،که در کلمات جاخوش کرده است که من این گونه را « حیات رندانه ی کلمات» نام نهاده ام: در کارنامه ی مسعودی که می نشینی، جدا از شاعری، او را نمایشنامه ، فیلمنامه و داستان نویسی صاحب اندیشه می یابی: بیست و هشت حضور موفق نمایشی، شش نمایشنامه(دو چاپ شده) با دو عنوان ملی و عناوین متفاوت ملی در این عرصه از این دست اند. همین طور نقدهای او در این جا و آن جا، خبر از ظریف اندیشی و باریک بینی اش می دهند که در مجلات ادبی چند دهه ی گذشته، قامت نقدش را به موازات شعرش افراشته نگه داشته اند. « به لهجه ی برگ به بام آبان»، «چقدر شبیه هم اند این « دوستت دارم ها»، « کی بر می گردی پارمیدا»، «بوی دست حوا »،« ما همچنان ترانه خواندیم» -گزینه شعر با نسرین جافری- « شمایل گردان» و... از مجموعه شعرهای او یند که در بازه های زمانی مختلف به چاپ های بعدی رسیده اند. جدا از این، اشعار پراکنده ی او که به دلایل گفتنی و ناگفتنی هنوز کتاب نشده اند، بسیارند(چیزی حدود نه مجموعه شعر چاپ نشده) و گاه و بیگاه می توانی ترجمه ی آن ها را به زبان های انگلیسی، فرانسه ،کردی ، عربی و اسپانیایی ببینی... بگذریم. بله می گفتم رفیق! حافظه چیز عجیبی است و چرا من جداً مایلم که دریچه ی ورود به شعر مسعودی را از سمت حافظه بیابم؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
با کمی دقت در می یابیم که در بند اول شاعر سه بار به طرق مختلف تصویر « دهان باز» یا به عبارتی « دهان باز حیرت » را به رخ می کشد که از بار عینی خاص برخوردار است. او در میان این « دهان» ها از تصویر « چشمان بسته » استفاده می کند و با تعبیه ی سطر « در بازتاب چشم برادر » به عنوان میان بند، با اشاره ای ذهنی به وصل تصاویر می پردازد. همین شگرد تقریبا نصف شعر را که فقط یک بند است ، تشکیل می دهد. جالب این جاست که در بند دوم ، این بار تصویر « چشم حیرت»است( که به قاعده باز باید باشد) که در کنار گریز هایی متشکل از « کلام مردگان» و « گور» می نشیند تا شعر به سطرهایی آکنده از مفاهیم ذهنی و عینی برسد.خواننده در پایان دو بند، ناخواسته خود را در مقابل تصاویری ظریف از «دهان باز»، «چشم بسته»،« چشم حیرت»،« کلام مانده بر لب» و « سکوت مردگان» که همه ی عناصر ارتباطی انسان در صورتش(چشم ، دهان و گوش) هستند، می بیند. در همین راستا نام «قابیل» در بند اول ارتباط عمودی اش را با « برادر» در بند دوم و همین طور «دهان باز» در بند اول با « گور» در بند دوم حفظ می کند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
بی استعاره هم می شود
سری به چاک ِ گریبان توزد
وپیشانی را سایید
بریادِ آن حریر پا به فرار.ه
مگرچه می نوازد آن ناز
که سیم ِآخر ِآن
رقص را دیوانه کرده است
و باز رها نمی شود این دل
از بازی ِآن گیسوی گیر داده به باد
که این بار معجزه هم را می وزاند.ه
دست که بر نمی داری
چشم که نمی پوشی از این پریشانی ِپُرحوصله
که بی وقفه پَرتم می کند
به ابتدای راه هایی
که پرازبرهوت ِنماندن هاست.
بازدر تکانه های آن زلزله ی ناپیدا
چه می نوازد آن ناز
که تیماردار ِجنون ِکلمات ِبه هم ریخته ام
واین روزها
جزآن خط ِچشم
که مجذور ِهمه ی الواح عاشقانه ی عالم است
خط ِهیچ کس را نمی خوانم.
1. منظور از اشعار پراکنده ، اشعار چاپ نشده ی مسعودی به صورت کتاب هستندکه امید است به زودی چاپ شوند و می توان تعدای از آن ها را در بعضی مجلات یا سایت های ادبی خواند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
وقتی با خودم یا با حافظه ام از شعر سه دهه ی اخیر عبور می کنم، من هم با همین شاعرپرکار اما بی ادعا بر می خورم که برای خواننده ی ادبیات، غریب نیست.وهمان گونه که توضیح خواهم داد درشعر او چیز ماندگاری وجود دارد که ترجیح می دهم بمانم وبیشتر در آن مداقه کنم. نه این که در دیگران وجود نداشته باشد، بلکه در شعراو به گمان من این شکل ماندگاری از گونه ای دیگر است. گونه ای از حافظه ،که در کلمات جاخوش کرده است که من این گونه را « حیات رندانه ی کلمات» نام نهاده ام: در کارنامه ی مسعودی که می نشینی، جدا از شاعری، او را نمایشنامه ، فیلمنامه و داستان نویسی صاحب اندیشه می یابی: بیست و هشت حضور موفق نمایشی، شش نمایشنامه(دو چاپ شده) با دو عنوان ملی و عناوین متفاوت ملی در این عرصه از این دست اند. همین طور نقدهای او در این جا و آن جا، خبر از ظریف اندیشی و باریک بینی اش می دهند که در مجلات ادبی چند دهه ی گذشته، قامت نقدش را به موازات شعرش افراشته نگه داشته اند. « به لهجه ی برگ به بام آبان»، «چقدر شبیه هم اند این « دوستت دارم ها»، « کی بر می گردی پارمیدا»، «بوی دست حوا »،« ما همچنان ترانه خواندیم» -گزینه شعر با نسرین جافری- « شمایل گردان» و... از مجموعه شعرهای او یند که در بازه های زمانی مختلف به چاپ های بعدی رسیده اند. جدا از این، اشعار پراکنده ی او که به دلایل گفتنی و ناگفتنی هنوز کتاب نشده اند، بسیارند(چیزی حدود نه مجموعه شعر چاپ نشده) و گاه و بیگاه می توانی ترجمه ی آن ها را به زبان های انگلیسی، فرانسه ،کردی ، عربی و اسپانیایی ببینی... بگذریم. بله می گفتم رفیق! حافظه چیز عجیبی است و چرا من جداً مایلم که دریچه ی ورود به شعر مسعودی را از سمت حافظه بیابم؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
ه« و تو بودی و همه ی همسایه ها
که چنان در سایه ی هم
گریه می کردیم
که می شد تمام قحط سالی ها را
در آن به آب داد و همچنان ...» « با چه چیز چرخیده بودیم- اشعار پراکنده» ه1
یا
ه« و به جان تو خیلی پیش تر از جنگ «چالدران» ه
تا همین چکه ی آخری
روی دست نعش زمین مانده ام
و می توان خاشاک بادها و سیل ها را
لای موها و انگشتانم نظاره کنی» « نت آخر- اشعار پراکنده» ه
این دو تکه گواه بودند و من دستم برای آوردن گواه بسته نیست؛ چرا که در شعر مسعودی نوستالژی ماحصل نگاه به گذشته همیشه وجود دارد. این نوستالژی، عمیق و گسترده تر از آن است که به یک خاطره ی شخصی محدود شود، بلکه غبار یک نسل و خستگی عبور از گذشته را با خود دارد:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه هکه چنان در سایه ی هم
گریه می کردیم
که می شد تمام قحط سالی ها را
در آن به آب داد و همچنان ...» « با چه چیز چرخیده بودیم- اشعار پراکنده» ه1
یا
ه« و به جان تو خیلی پیش تر از جنگ «چالدران» ه
تا همین چکه ی آخری
روی دست نعش زمین مانده ام
و می توان خاشاک بادها و سیل ها را
لای موها و انگشتانم نظاره کنی» « نت آخر- اشعار پراکنده» ه
ه« به چشم بی مهابای تو سوگند!
که سالهاست سر بر خرابه ی زمین
در گیر آن رگ و مضرابم
و دم به لحظه هنوز هم
در دهان حیرتی
که بر دروازه ی همدان باز مانده است
دلی کشیده به خس و خاشاک دارم» « فصل ناتمام شوخی- اشعار پراکنده» ه
ه(و حالا در همین تکه ی شاهد که آوردم، طرارانه، حماسه ی خاموشی، در موسیقی واژگانش نهفته است و بدون تصنع، صداها خوب کنار هم چیده شده اند: ریتم خوشایند حروف « سین» و « ر» در سطر دوم، موسیقی مفهومی ماحصل تکرار حرف «ر» در سطر سوم که تصویر « رگ زدن» را تداعی می کند و نیز حضوری بی تخفیف « دال» و «ه» در سه سطر یکی مانده به آخر که « نفس» و « دم» را در روح کار دمیده اند... ) از این روست که بازهم اصرار دارم حافظه چیز عجیبی است و در شعر مسعودی چیزی عجیب تر. حافظه در شعر مسعودی از فراموشی می آید و وقتی این حافظه به بهانه ی گریزهایش از فردیت به جمعیت می رسد، تبدیل به حافظه ی یک ملت می شود یا بهتر بگویم: فراموشی های یک ملت. مسعودی در مروری که گاه و بیگاه دارد فراموشی را به رخ می کشد:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه هکه سالهاست سر بر خرابه ی زمین
در گیر آن رگ و مضرابم
و دم به لحظه هنوز هم
در دهان حیرتی
که بر دروازه ی همدان باز مانده است
دلی کشیده به خس و خاشاک دارم» « فصل ناتمام شوخی- اشعار پراکنده» ه
ه« من تو را که بوی گیاه بودی
از یاد برده بودم
و آنها مرا
که خاک در به دری را
بر موی و بر ابرو داشتم
بی نم واژه ی هیچ ترانه ای
به کولیانی سپردند
که جای پای رقص را
با دندان سنگ
از زمین می کندند...» ه (رنگی به من بزن- اشعار پراکنده) ه
از یاد برده بودم
و آنها مرا
که خاک در به دری را
بر موی و بر ابرو داشتم
بی نم واژه ی هیچ ترانه ای
به کولیانی سپردند
که جای پای رقص را
با دندان سنگ
از زمین می کندند...» ه (رنگی به من بزن- اشعار پراکنده) ه
ساحت ذهنی زبان
اما شعر مسعودی از کدام ساحت ذهنی زبان بهره می جوید که در گذشتن ها در گیر روزمرگی زبان نمی شود؟ چه چیزی در فردیت و از خود گفتن های روایت او وجود دارد که در عاطفه ی ماحصل تک گویی، در جا نمی زند؟ پیش از این در دیگر جایی 2 به شعر گفتار پرداخته بودم. در اینجا هم نمی خواهم از دریچه ی « شعر گفتار» به شعر مسعودی بپردازم، اما نمی توان نادیده گرفت که مسعودی جزء معدود کسانی است که درک درستی از وجهه ی گفتار و نقش آن در زبان شعرش یافته است. بحث گفتار و نقش آن در زبان شعر یا به قولی « شعر زبان»3 بحث تازه ای نیست و در شاعران بزرگ معاصر با غلظت ها و کارکردهای متفاوت حضور داشته است. شاید نمونه ی اعلا و موفق آن را بتوان در شعر فروغ، قابل ارجاع دانست. در شعر مسعودی «ذهن زبان» ( و نه صرفاً مکانیسم زبان او) در دو ساحت میل به گفتار دارد:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه طنز و تغزل. ه
این دو ساحت با ظرافت خاصی در هم تنیده شده اند و کمتر می توان نمونه هایی یافت که این دو مستقل از هم در شعر حق حیات بیابند. مسعودی در این باب چنان دقیق عمل می کند که کم کم برای او به صورت شگرد و تکنیکی در سرایش درآمده است. ناگفته های او لابه لای همین نگاه ها و در هم تنیدگی هاست و تلخ خندهای عمیقی را بر پیکر ذهن مخاطب وارد می کند:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه هنمونه ی حضور طنز: ه
ه« این ریتم قلب
که قانون اساسی اش را
بدتر از کشک می آید
ببین بوی الرحمانش
چگونه در پیراهن من نشت کرده است!» (کسی بگوید- اشعار پراکنده) ه
نمونه ی حضور تغزل: ه
ه« و دیدی که درخت ها در تقویم های بی بهار
در عزای آن همه موی تازه نرسته
و آن همه گیسوی برف بر بالین
چگونه سایه به تن کردند
چرا چیزی نمی سراید
شاعری که از روی دلش
جویبار چیزی می نوشت» (رنگی به من بزن- اشعار پراکنده) ه
نمونه ی حضور درآمیخته طنز و تغزل: ه
در این نمونه ها ست که شعر مسعودی به شکل های زیبا و شیرینی از « ذهن زبان گفتار» دست پیدا می کند.او در میان این سطرها، من شخصی اش را رندانه دخالت می دهد، بدون آن که حرکت و مسیر محتوایی بند، در دیکتاتوری مونولوگ محدود شود؛ چرا که در این گونه سرایش همیشه خطر منحرف شدن از نرم ساختاری اثر وجود دارد و شاعر به بهانه ی ارجاع به خود، دیگر به مسیر شعر بازنمی گردد. برای مثال به حضور موفق سطر« و امضاهایم زیر نامه های تقاضای کار» در این سطرها دقت کنید که بعد از تلنگر زدن به ذهن مخاطب، دوباره شعر را در مسیر ساختار اولیه اش نگاه می دارد:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه هه« این ریتم قلب
که قانون اساسی اش را
بدتر از کشک می آید
ببین بوی الرحمانش
چگونه در پیراهن من نشت کرده است!» (کسی بگوید- اشعار پراکنده) ه
نمونه ی حضور تغزل: ه
ه« و دیدی که درخت ها در تقویم های بی بهار
در عزای آن همه موی تازه نرسته
و آن همه گیسوی برف بر بالین
چگونه سایه به تن کردند
چرا چیزی نمی سراید
شاعری که از روی دلش
جویبار چیزی می نوشت» (رنگی به من بزن- اشعار پراکنده) ه
نمونه ی حضور درآمیخته طنز و تغزل: ه
ه« همیشه گرفتار گیجی بوده ام
و امضاهایم زیر نامه های تقاضای کار
شکل گیسوی تو شده است
که در گذرگاه های باداباد
فرمان ایست را
به هیچ می گیرد» (نت آخر- اشعار پراکنده) ه
و امضاهایم زیر نامه های تقاضای کار
شکل گیسوی تو شده است
که در گذرگاه های باداباد
فرمان ایست را
به هیچ می گیرد» (نت آخر- اشعار پراکنده) ه
شاخصه های زبانی محاوره: ه
زبان مسعودی از محاوره بهره ی فراوانی می جوید. شعر او پر از تکیه کلام ها و ارجاعات زبان به فرهنگ عامیانه است:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه« و به ارواح عمه ی این فلانی
که بی بشکن و بالابنداز هم عزیز بود
همه چیزی بی تابانه دارد ناب می شود» (هورا بکش یا هوار کن- اشعار پراکنده) ه
یا
ه« مگر می شود بدون کف
از کنار این همه دروغ بی لکنت
که سر راست تر از عجیب
به بند ناف آسمان بسته می شوند گذشت» ( هورا بکش یا هوار کن- اشعار پراکنده) ه
که بی بشکن و بالابنداز هم عزیز بود
همه چیزی بی تابانه دارد ناب می شود» (هورا بکش یا هوار کن- اشعار پراکنده) ه
یا
ه« مگر می شود بدون کف
از کنار این همه دروغ بی لکنت
که سر راست تر از عجیب
به بند ناف آسمان بسته می شوند گذشت» ( هورا بکش یا هوار کن- اشعار پراکنده) ه
جملات مرکب: ه
شاعر در اشعارش بیشتر بند محور است تا سطر محور. یعنی چرخه ی شکل گیری شعر، تکاملش را در بندها نشان می دهد و حتی گاه شعر، چرخه ی تکاملش را تا چند بند به صورت پیوسته به تاخیر می اندازد.حضور پر رنگ حرف ربط «که» و حرف عطف « واو» بیانگر همین موضوع است:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه« شعله نمی کشید رنگ بال پرستو!
و آسمان گوشه ی پیراهنش را
در هیچ چشمه ای نمی شست.
و رودهای فراموشی آب
از آسمانی دزیده شده می گفتند» ( رنگی به من بزن- اشعار پراکنده) ه
یا
ه« از سقوط کدام غروب بود این سنگ
که از منتهای این جاده ی ابریشم
به سمت صورت من کمانه کرد
که حالا شکسته می تابم
و در... » ( فصل ناتمام شوخی! – اشعار پراکنده) ه
و آسمان گوشه ی پیراهنش را
در هیچ چشمه ای نمی شست.
و رودهای فراموشی آب
از آسمانی دزیده شده می گفتند» ( رنگی به من بزن- اشعار پراکنده) ه
یا
ه« از سقوط کدام غروب بود این سنگ
که از منتهای این جاده ی ابریشم
به سمت صورت من کمانه کرد
که حالا شکسته می تابم
و در... » ( فصل ناتمام شوخی! – اشعار پراکنده) ه
موسیقی: ه
موسیقی رایج در شعر مسعودی از دو سو بر خواننده خودنمایی می کند: یکی از جانب چینش و تکرار واج ها و دیگری از جانب تاکید.در ابتدای مطلب، در باب چینش و تکرار واج ها اشاره ای شد، اما در ادامه باز باید گفت که این واج آرایی ها کمتر دچار تصنع می شوند و حتی به همراهی موسیقی معنایی متن نیز می پردازند:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه« چکه کن با سینه ریز صدای چلچله
تا بی مجاز این همه حرف مجازی
پرده را بکشم» (نت آخر- اشعار پراکنده) ه
در سطر اول حروف « چ» و « کاف» چکیدن را چه در معنا و چه در فرم که در جای جای شعر به آن اشاره می شود، همراهی می کند.اما در مورد موسیقی تاکید می توان مکانیسم را دوگانه یافت:یک گونه از تاکید، استفاده از تکرار است و واژه ها در تکرارشان توسط شاعر برجسته می شود. این تکرارها موسیقی آغاز یا پایان سطر را در دست می گیرند تا ریتم بند حفظ شود:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه هتا بی مجاز این همه حرف مجازی
پرده را بکشم» (نت آخر- اشعار پراکنده) ه
ه« و از این روست که رد می شوم همیشه
که رد می شوی همیشه
و به جا می ماند از ما
آوازی از برگ هایی
که لکنت پاییز
نت آخرشان است» (نت آخر- اشعار پراکنده) ه
که البته در این جا تکرار الزاماً محدود به « واژه» نیست و خودش را به « مفهوم» بسط می دهد و می بینیم که تاکید بر مفهوم « رد شدن» چگونه در تمام بند خودش را کش داده است.گاه موسیقی تاکید وام دار جناس است و شاعر لذت ریتم را در جناس های تام و ناقص می یابد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه هکه رد می شوی همیشه
و به جا می ماند از ما
آوازی از برگ هایی
که لکنت پاییز
نت آخرشان است» (نت آخر- اشعار پراکنده) ه
ه« قرارِ ما نه اين بود نازنين !
كه حتي بي تكان دستي
دستي دستي مرا
در خويش گم كرده رها كني » ( تا تیمارستان - اشعار پراکنده) ه
وجود کلمات « دستی» در سطر دوم و « دستی دستی» در سطر سوم، نمایانگر همین نوع از موسیقی تاکید و تکرار است.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
كه حتي بي تكان دستي
دستي دستي مرا
در خويش گم كرده رها كني » ( تا تیمارستان - اشعار پراکنده) ه
روایت :ه
در شعر مسعودی روایت از چیست؟ یا روایت بر چه استوار است؟ من منکر عاشقانه سرایی و نخ مرئی آن در آثار شاعر نیستم و در ادامه به آن هم خواهم پرداخت، اما بر این باورم که روایت در اشعار او بر چیز دیگری می چرخد و آن سیالیت و تعلیق میان «من شخصی» و «من اجتماعی» است.روایت شعر مسعودی بر تعلیق و آمد و شد میان این دو «من» بنا شده است. این مسئله باعث گردیده که مخاطب در دل شخصی نویسی ِ شاعر، به دنبال «من» بزرگ و در دل نگاه اجتماعی در پی «منی» شخصی باشد. شاعر گرچه گاه به صراحت در یک من نفس می کشد، اما همیشه راه مدارا را بر «من» دیگر باز نگه می دارد:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه هه« مگر چگونه چرخیده این چرخ
که تو در روز روشن حرام گشته ای؟!ه
...
مگر نمی بینی که شاعران
تا که تاریک تر بمانند
چگونه بی فعل حرف می زنند»(شاید پس از هزاره ای/ اشعار پراکنده)ه
یا
ه« آن استرس را هم
زیر سیاهی دو ضرب باطوم عصر امروز پنهان کن
که ما ماه را آن گونه که می خواهیم می بینیم
و آفتاب را نمی خواهیم پشت هیچ ابری
سایه سرمان شود»(هورا بکش یا هوار کن/ اشعار پراکنده)ه
در نمونه ی مذکور- و دیگر نمونه هایی از این دست- شعر مسعودی سرکش و گزنده است و شاعر در لطافت و نوستالژی عاشقانه سرایی، فضای تنفس خود را نیز به مخاطب گوشزد می کند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
که تو در روز روشن حرام گشته ای؟!ه
...
مگر نمی بینی که شاعران
تا که تاریک تر بمانند
چگونه بی فعل حرف می زنند»(شاید پس از هزاره ای/ اشعار پراکنده)ه
یا
ه« آن استرس را هم
زیر سیاهی دو ضرب باطوم عصر امروز پنهان کن
که ما ماه را آن گونه که می خواهیم می بینیم
و آفتاب را نمی خواهیم پشت هیچ ابری
سایه سرمان شود»(هورا بکش یا هوار کن/ اشعار پراکنده)ه
عاشقانه سرایی:ه
بی شک اگر عاشقانه سرایی تمام بار ملاحت را در اشعار مسعودی به عهده نگرفته باشد، ولی از نقاط عطف شعر او به حساب می آید. گر چه من چون دیگر دوستان قصد مقایسه نگاه شاعر با شاعرانی چون «پابلو نرودا» را ندارم 4 و مایلم که این نگاه را از دریچه ی مستقل خود اشعار داشته باشم، اما به هر روی وجه های عاطفی و عاشقانه ی اشعار، راه بحث و تعمق را در موارد قیاس باز نگه می دارد. عاشقانه سرایی در اشعار مسعودی، از تمام پتانسیل ها بهره می جوید. تصاویر به تمام اشکال عینی و ذهنی در توصیفات سطری و بندی حضور دارند و شاعر معمولا بکارت عاطفه ی شعر را، بر دیگر عناصر اولویت می دهد. او می خواهد ملاحت عاشقانه سرایی با تمام قوا در شعر نقش داشته باشد و تا جای ممکن زبان و شگرد های زبانی با آن در تعارض نباشد:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه هه« با لاجورد چیده از وسط دریا
چشمانت را چنان به من نشان داد
که اگر دزد دریایی هم می بودم
تنها با خیال چشمت
به ساحل برمی گشتم»(شعر نه از ده شعر شایدعاشقانه/ اشعار پراکنده)ه
که سهره ها برایش می خوانند
و اردیبهشت بی آنکه صدایی بشنود
چشم ازدهان تو بر نمی دارد. »( شعر چهار از ده شعر شاید عاشقانه/ اشعار پراکنده)ه
چشمانت را چنان به من نشان داد
که اگر دزد دریایی هم می بودم
تنها با خیال چشمت
به ساحل برمی گشتم»(شعر نه از ده شعر شایدعاشقانه/ اشعار پراکنده)ه
شاعر در تصویر سازی ها، با ظرافت عناصر طبیعی را در مسیر سرایش عاشقانه اش به کار می گیرد تا بار معاشقه محدود به من ِ شخصی و ذهنی محض نشود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
ه« چه رازی درلبخند توست
که سهره ها برایش می خوانند
و اردیبهشت بی آنکه صدایی بشنود
چشم ازدهان تو بر نمی دارد. »( شعر چهار از ده شعر شاید عاشقانه/ اشعار پراکنده)ه
ساختمان بندها:ه
همان طور که اشاره شد نکته ی کلیدی در آثار مسعودی این است که اشعارش «بند» محور هستند و او وحدت شعرش را در بند ها حفظ می کند. این انسجام با توجه به شگرد های مسعودی در در دو وجه قابل پیگیری و توجه است:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه هوجه اول: تصویر سازی
وجه دوم : ارتباط عمودی
وجه دوم : ارتباط عمودی
تصویر سازی:ه
شاعر در سطر های یک بند، تصویرهای ذهنی و عینی را طوری کنار هم می چیند که در نهایت در پایان بند، همه ی آن ها مکمل هم می شوند. این تصویرها ممکن است در سطرها، ابتدا مستقل به نظر برسند، اما در ادامه تا پایان بند و گاه شعر، حکمت چینش آن ها بر خواننده آشکار می شود. در شعر « در تعریف دوباره باز هم قابیلی» که از دو بند تشکیل شده است، این تکنیک تصویری به وضوح در هر دو بند دیده می شود:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه هه«چگونه شعرى كوتاه بسرايم
با حيرتى كه آغازش
دهان باز هابيل بود
در بازتابِ چشم ِبرادرى
كه اين روزها
ديدگانِ بستهاش ديگر
دهان ِباز مرا
باز نمىتاباند
تا مباد كسى از اين تلخى
دهانش باز بماند .ه
چشم ِحيرتِ مرا
تو تكثير كن ایزد-بانوی بهاری که می آیی
تا برادرم بداند
كه نمىگذارى
كلام ِمانده بر لبِ مردگان هم
ناگفته به گور سپرده شود .» ( در تعریف دوباره باز هم قابیلی/ اشعار پراکنده)ه
با حيرتى كه آغازش
دهان باز هابيل بود
در بازتابِ چشم ِبرادرى
كه اين روزها
ديدگانِ بستهاش ديگر
دهان ِباز مرا
باز نمىتاباند
تا مباد كسى از اين تلخى
دهانش باز بماند .ه
چشم ِحيرتِ مرا
تو تكثير كن ایزد-بانوی بهاری که می آیی
تا برادرم بداند
كه نمىگذارى
كلام ِمانده بر لبِ مردگان هم
ناگفته به گور سپرده شود .» ( در تعریف دوباره باز هم قابیلی/ اشعار پراکنده)ه
با کمی دقت در می یابیم که در بند اول شاعر سه بار به طرق مختلف تصویر « دهان باز» یا به عبارتی « دهان باز حیرت » را به رخ می کشد که از بار عینی خاص برخوردار است. او در میان این « دهان» ها از تصویر « چشمان بسته » استفاده می کند و با تعبیه ی سطر « در بازتاب چشم برادر » به عنوان میان بند، با اشاره ای ذهنی به وصل تصاویر می پردازد. همین شگرد تقریبا نصف شعر را که فقط یک بند است ، تشکیل می دهد. جالب این جاست که در بند دوم ، این بار تصویر « چشم حیرت»است( که به قاعده باز باید باشد) که در کنار گریز هایی متشکل از « کلام مردگان» و « گور» می نشیند تا شعر به سطرهایی آکنده از مفاهیم ذهنی و عینی برسد.خواننده در پایان دو بند، ناخواسته خود را در مقابل تصاویری ظریف از «دهان باز»، «چشم بسته»،« چشم حیرت»،« کلام مانده بر لب» و « سکوت مردگان» که همه ی عناصر ارتباطی انسان در صورتش(چشم ، دهان و گوش) هستند، می بیند. در همین راستا نام «قابیل» در بند اول ارتباط عمودی اش را با « برادر» در بند دوم و همین طور «دهان باز» در بند اول با « گور» در بند دوم حفظ می کند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
ارتباط عمودی :ه
گرچه در قسمت قبل به گونه ای از ارتباط عمودی در دو بند اشاره شد، اما شعرمسعودی در بندهای مستقل هم از ارتباط عمودی خوبی برخوردار است به طوری که به القای فضایی همگون در یک بند می انجامد:ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
ه«آه تنهايیِ تك!ه
مگر اين سكوتِ سر به زير
تا بازار مسگرانِ قونيه
و موی دور گرفته مولانا
صد خمره فاصله نداشت؟!»(شاید پس از هزاره ای/ اشعار پراکنده)ه
حضور ترکیبات و واژگان «بازار مسگران قونیه» و «مولانا» در تناسب با «دور گرفته» ، «مو» و « خمره» در چینش عمودی به القای مفهوم «مستی» و « سماع» می پردازد و این جوش و خروش القایی در مقابل سطر دوم: « سکوت سر به زیر» قرار می گیرد که ارتباط سطرها را در بند قوی تر می کند. اشعار مسعودی سرشار از دقایق و ظرایف این گونه است. روح کلام و حیات رندانه ی کلمات در شعر او ، بهانه و فرصتی برای بازاندیشی انسان در وضع موجود است. او با گذار از گذشته و عاشقانه سرایی، دم به دم اکنون را گوشزد می کند و اندیشه ی مستور بالقوه ی درون انسان معاصر را، رندانه متوجه خلاء هایی در بالفعل نبودنش می سازد. در پایان شعری از مسعودی را با عنوان « الواح ِعاشقانه» می خوانیم :ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
مگر اين سكوتِ سر به زير
تا بازار مسگرانِ قونيه
و موی دور گرفته مولانا
صد خمره فاصله نداشت؟!»(شاید پس از هزاره ای/ اشعار پراکنده)ه
بی استعاره هم می شود
سری به چاک ِ گریبان توزد
وپیشانی را سایید
بریادِ آن حریر پا به فرار.ه
مگرچه می نوازد آن ناز
که سیم ِآخر ِآن
رقص را دیوانه کرده است
و باز رها نمی شود این دل
از بازی ِآن گیسوی گیر داده به باد
که این بار معجزه هم را می وزاند.ه
دست که بر نمی داری
چشم که نمی پوشی از این پریشانی ِپُرحوصله
که بی وقفه پَرتم می کند
به ابتدای راه هایی
که پرازبرهوت ِنماندن هاست.
بازدر تکانه های آن زلزله ی ناپیدا
چه می نوازد آن ناز
که تیماردار ِجنون ِکلمات ِبه هم ریخته ام
واین روزها
جزآن خط ِچشم
که مجذور ِهمه ی الواح عاشقانه ی عالم است
خط ِهیچ کس را نمی خوانم.
پی نوشت ها:ه
1. منظور از اشعار پراکنده ، اشعار چاپ نشده ی مسعودی به صورت کتاب هستندکه امید است به زودی چاپ شوند و می توان تعدای از آن ها را در بعضی مجلات یا سایت های ادبی خواند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه هه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه هه ه ه ه ه
ه2. شرح حاشیه/ احمد بیرانوند/ نشر روزگار/ 1389ه
ه3. شعر در هر شرایطی/ سیدعلی صالحی/ انتشارات نکیسا/1382ه
ه4. نقد شعر نصرت الله مسعودی/ امین فقیری/ عصر پنجشنبه
ه3. شعر در هر شرایطی/ سیدعلی صالحی/ انتشارات نکیسا/1382ه
ه4. نقد شعر نصرت الله مسعودی/ امین فقیری/ عصر پنجشنبه
____
Sergei Rachmaninov
“3 Russian Songs for Chorus & Orchestra, Op.41: I. Over the River”
Leonard Slatkin (conductor), St. Louis Symphony Orchestra & Chorus
_________________
No comments:
Post a Comment