Mahnaz Talebitari
____________________
Raigo, 1955 - oil on canvas (Smthsonian)- Stanton MacDonald- Wright
___________________
مه ناز طالبی طاری
یک
تیره را برگرفت از رنگ
آسمانِ شب سحر شد
آه را از شعرِ دوست
کابوسِ کبود غزل شد
بدنبالِ بالِ آبیِ آب
گمگشته در ساحلی غریب
که مرغِ موت فرو شد به موج و
دریای غم دست به سر شد
حالا بغضِ اندوهش را
می کارد در گلوی خاک
و با اشکِ شوق می بارد بر آن
تا دل از دلِ درد بشکفد
و روزگار
به غنچه ی لبخندش بخندد
دو
با ماه می روم ...ه
از میانِ ابرهای تاریک-روشن
عبور می کنم
و کنارِ سومین پنجره می ایستم
دیوار ها
با رفتن نمی سازند
سه
رویای رنگ
در ضمیرِ فصل
رنگِ ملال
در رویای دیدار
و تصورِ یک رنگین کمان
از پسِ پاکیِ خاک
چهار
ه"هنوز" نیامده
لحظه های همیشه
هرگز
پنج
آنکه از عشق نیامد
در صفِ اَرقام شد
تنها تو در این وادی
هیچ رقمی نبودی
شش
چیزی افتاد در سکوت
آخرین واژه
ه"تو" بود
هفت
میانِ من و آنکه
خود می پندارمش
آینه
خاموش می نگرد
من می روم
خیالی آنسوی هیچ
از خود می گریزد
پائیز ۲۰۱۰ - برلین
_________
_________________
No comments:
Post a Comment