Esmaiel Yourdshahian
_______________
Kwannon by Munakata Shiko
_________
اسماعیل یوردشاهیان اورمیا
یک بار
یک بار ، فقط یک بار
اورا جایی در شهری دور
میان برگ وحرف دیدم
باد برگ هایش را می برد
نگاهش تمام حسرتهای ناگفته بود
و او ناگفته می رفت
یک بار ، فقط یک بار
اورا در خانه ای ، نه در قهوه خانه ای دیدم
که از عطر تنهایی می گفت
کلماتش از زبان دیگر بود
صدا وحروفی دیگر داشت
از عصر دور عصار می آمد
وبا اکنونها می شد
فردا را تصویر می کرد
یک بار فقط یک بار
اورا شامگاهی در پاریس نه در استانبول
نه ، در کوچه های خلوت تهران دیدم
که آهسته از زیر درختان می گذشت
و از رفتن وانتظار و آمدن ودیداروپیغام می گفت
تمام کلماتش در آن غروب عشق بود
و عشق از زبانی دیگر بود
یک بار فقط یک بار
او را در راه دیدم که می رفت
تنهاییش با او بود
ودیگر او را هرگز ندیدم
27 مهر 1389
پاریس 6 اکتبر 2010
___________
_________________________
No comments:
Post a Comment