Friday, April 1, 2011

Nosrato lah Masoudi

______________________


Dan Witz
_________________
نصرت الله مسعودی


کسی می خواند چو امواج زاینده رود
تقديم به دكتر فرامرزسليماني


توترانه ات را بخوان
كه كوك نمي شود اين ساز
وسر ريزكرده است اين ميز
كنار خاطرات ِتکه تکه ی من وُ
اين ليوان ِخالي
كه تا " به سلامتي "
ه
همين حالا هم، سي تاكستان جا مانده است.ه
زير كدام سنگ وُخرسنگ می کوبند به سينه اين همه دل!ه
مگر مي شود در هزاره ي سوم
آن هم درست بغل ِ فصل انگور
آن ساقی این چنین
هیچ را
کف دست ِمن گذاشته باشد!
ه
من كه ديگر با زنگ ِهيچ درسي كوك نمي شوم
كه تتق تق آن پاشنه ها
سه ده سال از مشق ِمدرسه ی من دیر کرده است
وسبزینه ها را
از سر راهم دو فصل عقب تر كشيده اند.
ه
تو ترانه ات را...ه
نه ، تورا مي گويم كه هنوز
با شانه هات به این ماه ِ مورّب مي تابي
وساعت هاي خوش ِپرسه را اعلام مي كني.
ه
اُ..هو..هی!ه
و چه قيامتي مي شوي ومي شود
مثل دست كسي برشانه یی
در ابتداي ِلاله و یا لاله زار
درست رو به روي ساعت دو
در انتهای « کژمژ»
ه
که" چو امواج زاينده رود " را
با حنجره وُ آن يكي دست
بر كركره هاي بسته بكشاند .
ه
هه ... هی !ه
از يقه ي بالا كشيده ي اين كُت
كه يادگار ِخريد با هم است وُ ده يك تومني چانه
همه ی پرسه ی سال هاي دورِ نه دور را بخوان!
ه
كه آن پري ديگر
به قصه ي نمی تواند كه بيايد
و بكوب این بی رگی را بر لبه ي ليوان
تا با ياد شقايقي که فلق را نمی وزاند در باد
كناركسي كه با ما کوک نمی شود دیگر
بر لب جویهای بی صدا
سر بر شانه ي سرد ِاين پياده رو
رو به حیرتِ عابران فردا
دراز، و یا دراز به دراز بكشم.ه

آخرين بازنويسي 21/ اسفند / 89



_____

1 comment:

Zohreh Khaleghi said...

MERCI NOSRAT JAN! BRAVO!
F.S.