Friday, April 1, 2011

Sheida Mohammadi

_________________


شیدا محمدی
______________________

در این هوای تنبوری


اینجا
ازهمین شمعدانی های روبرو
طوفان
ه ه آمد و
ه ه ه ه ه باد
همه ی ِ گل کاغذی ها را برد.
ه
….

آه! محبوبم
قرار بود امروز به صدای چشم هایت گوش بدهم
به صدای گرم این خاک
و این نخل های شاد ...
ه
قرار بود ازتبریزی ها و گنبدها بگویی
از زنبق ها و خیابان هایی که به آینده نمی پیچند
قرار بود دستانت بوی یاس و زعفران بدهد
قرار بود شانه ام مست شود
خیال های قشنگی می بافت پیراهنم
هوای قشنگی داشت تنم
آه ! چقدر دلم می خواست در عمق چشم هایت می خوابیدم
اما این خنده های تاریک تو
ه ه ه این خنده های تاریک تو ه ه ه این خنده های تاریک تو.ه


بیرون این گلدان
هیچ چیز جدی نیست
نه آتش سوزی مَلیبو
نه شعارهای روی دیوار قندهار
نه اینهمه جنازه های بو گرفته در بغداد.
ه

آه محبوبم ! ...ه



Dubai, 19 ژانویه 2009
___________________________

No comments: