Leila Nouri Naini
________________

Josef Sudek, 1930
___________
لیلا نوری نائینی
خیال تو که متولد میشود در من
حجم اندوهی را پر میکند
که میخواهد همرنگ چشمهای تو باشد
و انگار صدایت را از حفرهای در سینه ام
تا بینهایت هر لحظه میشنوم
نیستی و رد پای نبودنت
خستگی هزار سالهای را به دنبال میکشد
که از طاقت ماندن خیلی سنگینتر است
و من هر روز مثل دیروز
از امروز تا همیشه
تکههای خندههایت رابه لبها میدوزم
تاشاید از برهنگی واژه ها بر خود نلرزم
نه این خیال تو نیست
این خود تویی که در شعرهایم زاده میشوی
حجم اندوهی را پر میکند
که میخواهد همرنگ چشمهای تو باشد
و انگار صدایت را از حفرهای در سینه ام
تا بینهایت هر لحظه میشنوم
نیستی و رد پای نبودنت
خستگی هزار سالهای را به دنبال میکشد
که از طاقت ماندن خیلی سنگینتر است
و من هر روز مثل دیروز
از امروز تا همیشه
تکههای خندههایت رابه لبها میدوزم
تاشاید از برهنگی واژه ها بر خود نلرزم
نه این خیال تو نیست
این خود تویی که در شعرهایم زاده میشوی
____________
No comments:
Post a Comment