Saturday, October 1, 2011

Ensieh Akbari

_________________


Flor Garduno, La pavo real
____________
انسیه اکبری

14

خوابم‌ نمی‌برد
زنی پا به ماه پایین تنه مرا به اشتباه می‌پوشد
و روی تخت زایشگاه به خودش فشار می‌آورد
من عرق می‌ریزم
می ترسم، درد می‌کشم
و عضله‌هایم را که گرفته‌اند می‌مالم
زن نوزاد مرده‌ای می‌زاید که صورت ندارد
وتوی دستش قلاب تیزی هست که با آن
برای خودش لب کشیده

من هنوز به دنیا نیامده‌ام
جنین مرا کفتارهای بندانگشتی شکم مادرم خورده‌اند
چشم‌هایم دور را‌ نمی‌بینند
آگاهانه می‌دانم به مخاطره افتاده‌ام
به چیزی نزدیک می‌شوم که واضح نیست
وتوی خودش طوری می‌جنبد که نطفه مسلولی در رحمی مریض
همه چیز آرام است
مثل ایستادن روی پله برقی‌ها
ایستادنی متحرک به سوی بی‌مقصدی
گودالی که در آن مغازه‌ها تو را می‌بلعند
تو بوی داغ غذاها را می‌بلعی
می جوی... جویده می‌شوی
و انتهای یک فلش سبز را دنبال می‌کنی و می‌رسی به مستراح
آه
آدم‌ها عجولند
با بدن‌هایی بی‌قواره و مستهلک
با لب‌هایی جلف که سعی می‌کنند موقع جویدن به هم بچسبند
آدم‌ها عجولند
در مرگ، در نزدیکی، در شرم
در تقسیم رازها با غریبه‌ای مازوخیستی کنج کافه
در هل دادن سبد‌های فلزی سنگین و حمل جعبه‌های بزرگ داروی نظافت
در بادکردن بادکنک‌های رنگی وقتی جشن تولد کسی نیست
در گرفتن دست‌های هم، دروغ گفتن
وخیانت‌های طلایی زیر چراغ‌های قرمز رنگ خواب
آدم‌ها عجولند
خوابم‌ نمی‌برد



__

No comments: