Saturday, October 1, 2011

Mahtab Keransheh

________________


Nastaliq - HamidReza Ghelichkhani
____________
مهتاب کرانشه

آخرِ شب هایی که ملسِ باران بود و شفقت موهام ... ستاره شدم و سُها رنجید و پر کشید و رفت ...رفت ...رفت و بیرون شد!برمی داری ام از پاییز و قرمز و زنگاری موسیقی و انار ...آآآآخ که این را هنوز دانستنم آرزوست و این شعرِ نوشین بر دست چه کسی نشست و نشانم نمی دهی و هی هستی با بودنی تلخ به مزه ی دهانم وهی نشانی ِ دروووووغ با ... باز ی که بر دستت می چرخید و نگاهم کرد ... چقدر بر لب ام بودی و زمان جهید و آهو شد به سردی ژل های ماسیده بر پستان ام و صدای امواجِ بی صوت درگرفت روی کاغذی که به شکل قله های من بود با این نم و آوارِسیاه و این جزیره ی صوری ...ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
انگار تمام نمی شدم
می رفتم و بازبودم
تو این غربت را خوانده بودی
شکل های نقطه ای این پیشانی را!ه






_________

1 comment:

Zohreh Khaleghi said...

درشعرمهتاب ،من ان تمام نشدن را کلیدی می یابم که هر بارازان بازمی گردم وکلید می زنم تا بیشتردرتاریکی، شاعررابیابم.این حرکت دورانی جذابیت ناستااژیک کاررابیشترنمایانده است