Sunday, January 1, 2012

Mehdi Shadmani Roshan

_________________


Lucien Clergue. Nu, 1970
__________
مهدی شادمانی روشن
...ه
سگ هم به دیوار خانه ات نمی شاشید
اما من عاشقت شدم.
ه

تنها برهنه گی و لباس های زیرت بود

که دست به دست می شد و می گفتند:
ه
ه«این دانشجوی غریبه
چه اندام لیز و لغزانی دارد.»
ه
و زن ها
زن های همسایه، زن های محل
از ترس جهنم و قهر خدا
نمازشان را نیمه کاره رها می کردند
تا عبور تو از کوچه و عابر همراهت را به چشم ببینند و
به خدا پناه ببرند از شر شیطان و دختر دانشجوی غریبه و
خدا را شکر کنند که کارمند سر به راهی را به شوهری گرفته اند.
ه
اما من عاشقت شدم.ه

هر بار که از خانه ای بیرونت می کردند

جگر صاحبخانه را در خیالم می جویدم از خشم.
ه
هر بار که نیمه شب از اتومبیلی پیاده می شدی یا پیاده ات می کردند
جگر راننده را در خیالم می جویدم از حسادت.
ه
هر بار که استادی جوان، نمره ی خوبی به ورقه ی امتحانی بدت می داد
جگرش را در خیالم می جویدم از ناچاری.
ه
و هر بار که نگاهم می کردی
جگرم بالا می آمد از اضطراب و
به مهدی شادمانی روشن همکلاسی شاعرمان پناه می بردم و
عاشقانه هایی را که سروده بود
از بر می کردم تا روزی برایت زمزمه کنم.
و روزی برایت عاشقانه های مهدی شادمانی روشن را زمزمه کردم
به چشم هایم خیره شدی
سپس لبخند زدی
سپس پرسیدی که این شعرهای کیست
سپس اشک در چشم هایت دوید
سپس از من تشکر کردی و رفتی...
ه

حالا دیگر لباس های زیر و اندام لیز و لغزانت دست به دست نمی شوند

و زن های همسایه و محل
نمازشان را نیمه کاره رها نمی کنند،
ه
حتا صاحبخانه ات به دخترش می گوید که از تو یاد بگیرد.ه
نه مجبوری که از اتومبیلی پیاده ات کنند
نه مجبوری که استاد جوانی به ورقه ی امتحانی بدت نمره ی خوبی بدهد
اما من هر شب
جگرت را در خیالم می جوم
و جگر مهدی شادمانی روشن را هم چنین
چرا که تو او را از من گرفتی و
او تو را از من دزدید و
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه برد و
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه عاشقانه سرود.ه

همدان. 22/8/86

__________________

No comments: