_______________
بخش هایی از کتاب "رندها و طراران" خولیو
کورتاسار
فارسی :آزیتا قهرمان
___________
" آموزش
گریه کردن "
چند لحظه تمام
دلایلی که برای گریه دارید کنار بگذارید. ما بایستی روی راه و روش درست گریه کردن
تمرکز کنیم. چیزی اصولی که به گریه معنایی بدهد نه به هیاهویی پرآشوب تبدیلش کند و
نه با شباهتی ملال آور و موازی توهینی به
لبخند باشد . عموما گریه بطور معمول شامل
یک انقباض سراسری در چهره است که با اشک وآب دماغ همراهی می شود و نهایتن به هق هقی ختم می شود که به یک انفجار پرقدرت در عمق لوله
های بینی منجر خواهد شد .
طبق دستور برای گریه همه تخیلات ر ا به سمت خودتان برگردانید واگر امکان این برگشت
برا ی تطابق داشتن با اصول دنیای امروزی میسر نیست ؛ اردکی را مجسم کنید که از
مورچه های ریز پوشیده شده یا خلیج هایی در تنگه ماژلا ن که تا به حال پای هیچ دریانوردی
به آن جا نرسیده .
اشک ها خودشان می ایند صورت را با دو دست
به حالتی آرایشی بپوشانید ؛ کف دست ها به
سمت داخل . بچه هایی هم هستند که موقع گریه آستین لباسشان را به دماغ می کشند ؛
ترجیجا کنج اتاق کز می کنند . میانگین گریه به طور معمول : سه دقیقه .
"آموزش کوک کردن یک ساعت "
مرگ آنجا در صحنه می ایستد .اما نترس . ساعت را با یک دست نگه
دار با دو انگشت ساقه اش را بگیر و به آهستگی بگردانش . حالا بخش های دیگری از
زمان باز می شود . درخت ها برگ در می آورند و قد می کشند . قایق ها می روند سرعت
بگیرند . زمان از خودش لبریز مثل پنکه ای
می گردد ؛ در فضا شکوفه می دهد . حالا رایحه زمین . سایه یک زن . عطر خوش نان .
چه انتظاری داشتی ؟ بیشتر از این همه چه می خواستی ؟ به سرعت بند را دور مچت ببند . رهایش کن در
تیک و تاک آن تقلید حریصانه سمج . زنگار و
ترس ِهمه یاقوت ها . هرآن چه می توانست اتفاق بیفتد و از یاد رفته است ؛ همه به همین رگ و ریشه های ساعت ربط دارد .روالی خونسرد
و تراشه های ریزیاقوت . مرگ آنجا در صحنه است . ما باید بدویم تا پیشاپیش رسیده
باشیم و بدانیم خود این ها دیگر اهمیتی
ندارد .
"آموزش آواز خوانی"
با
شکستن همه آینه ها در خانه شروع کنید.بازوها دو طرف بدن آویزان؛ خیره زل بزنید به
دیوار خالی . خودتان را فراموش کنید . به درونتان گوش کنید اگر که دارید می شنوید (
البته معمولا این بعدها اتفاق می افتد ) چیزی مثل منظره هولناک ِ آتشبارهای عظیم
بین صخره های تاریک و اشباحی نیم برهنه و قوزکرده درحال تیراندازی . فکر می کنم
راه را درست آمده اید همین طور اگر صدای رودخانه می آید ؛ قایق های زرد و سیاه نقاشی شده در سراشیب ؛
اگر عطر نان تازه یا سایه یک اسب را می شنوید ..ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
بعد از همه اینها یک کتابچه آموزش صدا و یک کت نیم تنه هم
بخرید و خواهشن تو دماغی نخوانید لطفا و شومان بیچاره را توی گور نلرزانید
__________
No comments:
Post a Comment