Ziba Karbassi
___________
Poet Ziba Karbassi reads her work In Los Angeles Feb 2009
Fotomage : Yashar A Sarami
__________
حیرانی
مثلِ قالی چهار فصل در مُحاوره با کلاه بوقی و گل های شیپوری
مثل دیوانِ هویت با چارقد گلداری از عهدِ ستار
حسِ نا امنی به وقت اتاقناز
وحشی تر از بوی درختی که سرش را نستعلیق زده اند
و تنی که سرش را گم کرد و آدم شد
سرخآبی
حیرانی
عنابی
حیرانی
خُرمایی
می ریزم از آبی
از سبز
گِله های گره خورده در تنه ام
از ریشه ها بیرون زده ام ه ه ه ه از ته تا ته
سرم از هوا زخمی ست
و هوا از سرم خونی
و اعتیادم این عمیق که پُک می زندم هر چه از جنوب تا شرقم در سر با انگشت های کنده با گور می شوم ه ه ه نمی شود
همه ی رنگ هایتان را ازبرم
و مثل این درخت مُشتم همیشه به سوی آسمان باز است دلم که همین پیشانی ست
این قُران برای شهادت کافی نیست
و این قُران برای شهادت کافی نیست
وقتی درد در خودش پیچید
از سنگ صدای سنگ در آوردیم و شکست
از دیوار ضجه ی دیوار وُ ریخت
و نامم آخرین حرفِ کوبه ی کلمه هایت شد
عشق ه ه ه عشقم ها ه ه ه عشغم های تو
تبریز ه ه ه تب ریزم هایِ تو عزیز
زیر پاهای شنگم در رقصِ قویی که می گویدم قو
زمان ه ه ه زمان نیست اعتیاد به ساعت است
تنگِ زمان تب می کند به لکنت می ریزد
وقتی بالِ این پروانه عقربه ی گل های ساعتی شود
کاشی های عباسیِ دُور این حوض زنگاری هم شاهدانِ سرخ این ماهی اند که دل از آب کند و باد کرد
آبی که بخار شد ه ه ه یخ زد ه ه گندید ه ه ه گلوی پُری از نگفتن
ما از آسمان صدای آسمان در آوردیم و ماندیم
و بشر مثل بشر به شر
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه به همین تن
اکتفا کرد و مُردار شد
عشق ه ه عشقم ها ه ه ه عشغم های ِ تو آورد را آورد
شنگ تر از خنده
قهقهه تر از نوشابه
شراب زدم بیرون از کوزه
مثل خون به رگ هایت اشاره کردم
خودِ خودم
خودمآیِ خودم
بوگام ه ه ه بَیگُم ه ه ه سرخ تر از دل ه ه قرمزتر از خدا
تبریز ه ه ه تب ریزم هایِ تو این همه زمزم ریخت
چُوم چُوهره ای !!! آلبالو ه ه ه زیر گلو ه ه پستان ه ه ناف
مَکم های نرم و دلخواه
زیر کف پاهایم حتی لیسیده
دلپزپذیر
زنیم و زنیم و زنیم و زنیم و باز می زنیم
ه
مثل دیوانِ هویت با چارقد گلداری از عهدِ ستار
حسِ نا امنی به وقت اتاقناز
وحشی تر از بوی درختی که سرش را نستعلیق زده اند
و تنی که سرش را گم کرد و آدم شد
سرخآبی
حیرانی
عنابی
حیرانی
خُرمایی
می ریزم از آبی
از سبز
گِله های گره خورده در تنه ام
از ریشه ها بیرون زده ام ه ه ه ه از ته تا ته
سرم از هوا زخمی ست
و هوا از سرم خونی
و اعتیادم این عمیق که پُک می زندم هر چه از جنوب تا شرقم در سر با انگشت های کنده با گور می شوم ه ه ه نمی شود
همه ی رنگ هایتان را ازبرم
و مثل این درخت مُشتم همیشه به سوی آسمان باز است دلم که همین پیشانی ست
این قُران برای شهادت کافی نیست
و این قُران برای شهادت کافی نیست
وقتی درد در خودش پیچید
از سنگ صدای سنگ در آوردیم و شکست
از دیوار ضجه ی دیوار وُ ریخت
و نامم آخرین حرفِ کوبه ی کلمه هایت شد
عشق ه ه ه عشقم ها ه ه ه عشغم های تو
تبریز ه ه ه تب ریزم هایِ تو عزیز
زیر پاهای شنگم در رقصِ قویی که می گویدم قو
زمان ه ه ه زمان نیست اعتیاد به ساعت است
تنگِ زمان تب می کند به لکنت می ریزد
وقتی بالِ این پروانه عقربه ی گل های ساعتی شود
کاشی های عباسیِ دُور این حوض زنگاری هم شاهدانِ سرخ این ماهی اند که دل از آب کند و باد کرد
آبی که بخار شد ه ه ه یخ زد ه ه گندید ه ه ه گلوی پُری از نگفتن
ما از آسمان صدای آسمان در آوردیم و ماندیم
و بشر مثل بشر به شر
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه به همین تن
اکتفا کرد و مُردار شد
عشق ه ه عشقم ها ه ه ه عشغم های ِ تو آورد را آورد
شنگ تر از خنده
قهقهه تر از نوشابه
شراب زدم بیرون از کوزه
مثل خون به رگ هایت اشاره کردم
خودِ خودم
خودمآیِ خودم
بوگام ه ه ه بَیگُم ه ه ه سرخ تر از دل ه ه قرمزتر از خدا
تبریز ه ه ه تب ریزم هایِ تو این همه زمزم ریخت
چُوم چُوهره ای !!! آلبالو ه ه ه زیر گلو ه ه پستان ه ه ناف
مَکم های نرم و دلخواه
زیر کف پاهایم حتی لیسیده
دلپزپذیر
زنیم و زنیم و زنیم و زنیم و باز می زنیم
ه
مارچ 2009
___________
___________
No comments:
Post a Comment