Showing posts with label Phillip Glass. Show all posts
Showing posts with label Phillip Glass. Show all posts

Thursday, July 1, 2010

Faramarz Soleimani

______________


Waclaw Wantuch
______________
فرامرز سلیمانی

کفش بی پروای پا


بی پروای پا
کفش را آوردم
پای مجسمه ای سر نگون گذاشتم
گوارای وجود شکسته اش
قصد پندی نداشتم
اما پرنده ها را نشانش دادم
که بی اختیار
در مدار دایره ای می پریدند
فاصله ای میان ما نبود
چندان فاصله ای هم نبود اصلآ
میان پریدن
و شکل مجسم مجسمه بودن
یا سقوط و ریزش و
در هم شکستن
اما سنگ در تمام واقعیت سنگی ش سنگین
باز هم داشت با ما دروغ می گفت
و من بی توجه به اختیار پرنده یا سنگ
راهم را کشیدم و رفتم
تنها کفش
در زدودن خاک
گام هاش را می شمرد بی پروای
پا

از دفتر : کفش بی پروای پا
گزینه ی شعر ها
واشینگتن-۱۳۸۶/۲۰۰۷
ه(! در یک نسخه)ه

_______

awayalonealastalongtheriverrun:

(repost)

Philip Glass, “Molly is a Dreamer”

That’s why Molly’s the girl for me

(via awayalonealastalongtheriverrun)



_______

Thursday, April 1, 2010

Masoud Sepand

______________


Maroc. Sépulture et porte intérieure du Chella
_______________

مسعود سپند
آدمی شاد می شود با عشق
از غم آزاد می شود با عشق

کندن کوه می شود شیرین
تیشه فرهاد می شود با عشق

جان به ارژنگ می دهد مانی
خامه بهزاد می شود با عشق

از رگ تاک تا دل افلاک
باده بنیاد می شود با عشق

ای بسا در شکارگاه نگاه
صید صیاد می شود با عشق

آتش انتقام می خسبد
کینه برباد می شود با عشق

دست در دست و پای در میدان
میهن آباد می شود با عشق

دیو هم با سه پند ِ پیر ِ مُغان
آدمی زاد می شود با عشق

۲۰۰۵ ششم جولای
سن هوزه - کالیفرنیا



__


brandontaco:

Mozart - Rondo Alla Turca (performed by Phillip Glass)
_________

Wednesday, November 1, 2006

Sheida Mohammadi

__________


شیدا محمدی
_______________

برگشتن از کبودی تنم




زالو ها
زالوهای مهربان خونم را می مکند
و جرثقیل با دستان سنگینش
جسدم را از ته گودال بیرون می کشد
جمجمه ام پر از روزهای برفی است .ه

زالو ها
زالوهای مهربان
تنم را سیاه می کنند
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه تو
بر می گردی از کبودی تنم
ه ه ه سر می کوبی بر دستانت !ه

آه ! محبوبم اشک هایت را برایم نگه دار

من تنها با خودم ، با خودم تصادف کردم
و نورافکن های جاده مرا ته این دریاچه پرتاب کردند
ببین چقدر سیاهم در عینک دودی تو
واین زنان
چگونه پستان هایم را زیر چادرهایشان پنهان می کنند
تخمک هایم تیر می کشند و جنین نارسم خونم را می مکد

آه ! محبوبم اشک هایت را برایم نگه دار

چرا تو که آنقدر سفیدی
ه ه ه دیر می رسی
و پسرم که آنقدر کوچک است
در چند ماهگی من باد می کند ؟ه
و زالوها ...ه
آه زالو های مهربان چگونه خون مرا می مکند ...ه


__

audio

jingc:

Phillip Glass - Metamorphosis Five





______________