Sunday, June 1, 2008

ALI REZA SEYFEDDINI

_____________



Man Ray

_________

علیرضا سیف الدینی


هيس!م







كوه هاي جنوب را چگونه آمدي يا چگونه آمدي با چشم هايي اريب ازشمال؟م
چگونه آمدي يا چگونه آمدي با
دروديواراين شهررا واين همه آينه ازحضورتو پر؟م
برق مي زني ام وَ چشم هاي من كه شبيه نگاه تونيست مي نشيني ام مي نشاني ام
حتي اگربنشاني ام موج مي زندم نشستن ات كه غوغاست
سرخ مي آيي خرس مي آري
فريادمي زنم ازكجا؟ م
ازكجا اين همه عسل ازكجا؟م
كنارهرآينه خرسي نشسته است!م
ازكجا اين همه عسل ازكجا؟م
سفيدي دست ها روي ميز ِتيره سفيد ترست مي بينم
مي دواني آن دوخرگوش سياه را به كنج چشم ها
وقت وقت بوييدن ست مي گويي بيا ! وچلچله ها چهچهه مي زنند
مي دواني ام ازلابلاي خرس ها به بوي باز با عسل
آغشته مي شوم به بوي خرس با غزل
بيابياي توآغشته مي شودبه عطرباز
ومي رسيم به باغ ليز خيس ِخيس
نفس نفس است ؟ نيست موج مي زند اين دريا
ازروي كوه هاي جنوب با چشم هايي اريب ازشمال
چگونه آمدي يا چگونه آمدي با... م
سفيدي ِ نرمي روي لب مي نشاني ام هيس!م



_________________


1 comment:

Anonymous said...

وقت بوییدن ست می گویی بیا! و چلچله ها چهچهه می زنند....
بیا بیای تو آغشته می شود به عطر باز و می رسیم به باغ لیز خیس ِ خیس
سلام و خسته نباشی، واژه ها ساده وصمیمی سرریز شده اند و به دل می نشینند. شاد باشید و همیشه دست به قلم. شهلا بهاردوست