Saghi Ghahraman
____________
Minamata, 1972
____________
ساقی قهرمان
یک آرزو
چیزی به تن کرده ام که تنم کرده
در تنگنایی که تنم کرده
چشمم از اینجایم بیرون نزد
این گزارش است افتاد توی سرم از گلو زد آنور آنور
نگاه نکن کردی؟ ه
یک بار آرزو از خر خودش پایین آمد
یک بار من از خر آرزو پایین آمدم
یکبار بالایم از کمرم پرسید تو هم خوبی؟ ه
یکبار دلش که درد گرفته بود لوله شد توی دلم
رفتم و این چشم ها رفتم و این دندان ها
رفتم آب شوم از زور ِ خواب بریزم از چشمش بیرون
این چشم، بوی من می دهد که گل شد خشکید
زمستان 2007
_____________
No comments:
Post a Comment