Saturday, November 1, 2008

Behind the Seen

_______________


Zatoichi meets Yojimbo

_____



اینجا پشت صحنه ی رندان



من از خودم از این تن و روانی که شعر می گوید از این شاعران ، از این زن و مردهایی که به بیماری عجیب کلمات گرفتارند لذت وافر خیلی می برم. برای همین خیلی دلم می خواست محله ی عشاقی پیدا کنم جایی و آنجا با خودی ها در آمد و شد باشم. حرفش را در لوس آنجلس با لیلا فرجامی و علیرضا طبیب زاده و شیدا محمدی، در ایران با علیرضا سیف الدینی و در لندن با زیبا کرباسی زدم.آنها هم دنبال این محله بودند. شاقول و آجر و پرگار نداشتیم ولی خب جلو این جوی باریک نشسته بودیم و هم دست داشتیم و هم گِل خدادادی . آنجا.. همانجا. منتظر دات کام نشدیم. این کاره زیاد نبودیم. اهل آن شهر بودیم و از بنا و شهرسازی آنجا معلومات زیادی هم در دست نداشتیم و خب اگر همه ی یک جمع لبیک بگویند کارهای ظریفی می شود انجام داد برای روز مبادا. همین . این شد و به اینجا رسیدیم محله ی رندان. ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه


رندان قبلا امکان نظرگیری و پیغام گرفتن نداشت. پیدایش کردیم و آوردیم و نصبش کردیم. ولی برایتان بگویم از همین روانشناسی این نظر و منظور داشتن در آن گوشه ی نظر. بعضی ها می آیند و حرفشان را یا گمنام یا با اسم مستعار می نویسند. آن هم اینجا در محله ی رندان . در استانبول یک چیزی می گویند. که :عاییب اِتدین شیمدی ! یعنی نکن بالام جان. درست نیست. همین. شاعران این شهری مستعاری خوش ندارند. بیا توو و هر که هستی باش. فقط خودت باش و حیله را عزیزم ول کن. ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه


__________

اولین شنبه ی این ماه نشست شنبه ای ها افتاد خانه ی شاعر خوشنام عباس صفاری.همه ی چند ساعت جلسه تقدیم شد به بیژن کارگر مقدم که 27 اکتبر 2008 چشم از این دنیا بست و رفت. بیژن داستان نویس خوش دست یکی از اعضای همین جلسه بود.خیلی ها آمده بودند. بیژن بیجاری ، منصور خاکسار ، علیرضا طبیب زاده ، شیدا محمدی ، حسن صفدری ، مجید نفیسی ، خسرو دوامی ، مهرنوش مزارعی ، فریبا صدیقیم ، سودابه ی اشرفی ، ناصر شاهین پر، صفدر تقی زاده ، پرتو نوری علا و خیلی های دیگر. عباس خانه ی دنج و خفنی دارد .با خیلی درخت و تنه های سنگی . فلان قدیس و بیسار.یک سگی هم که اصلا شباهتی به سگ ندارد و انگار یک زن خیلی دانا از آن چشم های خیلی سیاه نگاهت می کند. آن شب یک چیز مقدسی دست به دست گشت واقعا خیلی مزه ی جان داشت. این دفترچه ی صد برگ بیژن کارگر.دست خط نازنینِ کج و معوجش. خسرو داستان پشت دیوار بیژن را خواند. خیلی خواندنی ست و خوش لقا. شنیدن خیلی دارد. در کتاب " خواب مگس " خواهد آمد. ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
ناصر شاهین پر خاطرات این چند روز وانفسایشان را تعریف کرد که بیژن از دستِ این پیرزن خیلی گله داشت ! کدام پیرزن بیژن ؟ همین دیگر. دارد می گوید نترس بیژنی خودم می ام می برمت. بیژن دست وردار ... نه جونِ ناصر اوناهاش پشت پنجره س . ... ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
در اتاقش هم یک شب بیدار شده بود و خواسته بود کج و خسته بدود بیرون . کجا ؟ دارم از دست اینا فرار می کنم . اینا ؟ کیا ؟ اینا دیگه . اینا که نصف تنشون پیدا نیست. ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

من این "روزهای فضایی 11 " را خواندم. علی طبیب زاده " چهار ساعت و ده دقیقه با بیژن" را خواند. پرتو نوری علا نوشته ای از ملیحه تیره گل خواند که واقعا خیلی دمش گرم. مجید نفیسی ضبط صوتش را باز کرد و شعرش را خواند وآخر جلسه طبیب زاده ویدیوی بیژن را گذاشت تماشا کنیم. لحظه های خیلی واپسین بیژن را. سر داشت نفس می کشید. آن سر هیچوقت از یاد نخواهد رفت. این هم عکسی ست به یادگار از آن شب ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه






Right to left :Ali Reza TabibZadeh, Hasan Safdari,
Yashar Ahad Sarami

__________




این هم یکی از کارهای اکسپرمنتال معمول در شعر و معروف میان شاعران. در یکی از روزهای عمر در خانه ی علیرضا طبیب زاده که نشسته بودیم به سرمان زد با هم شعری روی کاغذ بنویسم . من خودکار قرمز را برداشتم و علی خودکار آبی را.به عنوان یک سند ادبی اینجا آن را می اورم ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه




بیات ترک شیرازی

حادثه را کجا باید نوشت با
دست های تو …
که
"که" دارد در می زند،

زیر باران؟
بگو نیستم
بگو حنجره ام
چند روزی ست خانه نیامده

عطر ها
غریب آمده اند با او
با او هم نمی شود یک جا ایستاد
می دانم!
نکند هنوز پر پر می زند
زیر آن سایبان لخت
زیر آن کاکلی های سیاهت، سه چشم!

پر ها ...؟
هوووم!
پر هایم را دادم کمی رویش صدای... اسم اش را نمی توانم... بنویسد
به دست های درخشان نگاه کردم،
گریه اش گرفت، ننوشت
حالا؟
بگو نیستم!
بگو حنجره ام گوشی را بر نمی دارد!
سیا هی های من خور خور هایش خیلی بلند است.

اما بیدار است
و اگر از این کوچه هم گذشته باشد،
که خیلی
گذشته ،
قطره قطره هایش ما را چه بارانی کردند!
چه بارانی !
آمده است با
حنجره ی تو در دستانش
می گوید...هووووم!

لیوان را از جلوی آینه بردار!
چشمانم را که باز کنم
بگو
صبح زود ، میان درخت ها
این بار، پا برهنه، لطفا

هیس نه!
خیس!



یاشار/ علیرضا
2008-02-22 PM 11:26


________________



هر زبان شکل و قالب گفتگو در شعرش را دارد. مثلا شکل گفتگو در شعر بابا طاهر عریان و از نو آمده ها نیما و شاملو سید علی صالحی. شکل شِکوه و گفتگوی این ها درشعر ایرانی ست و خیلی پر از ادب و نگو و مجبور شاید دور از پرسپکتیو. شعر عباس صفاری شکل و گفتگوی زبانِ غربی را به ایران کشانید و آورد. اشیای همین دور و بر را .ارتباط معمول آدمی با و در جهان را. اندوه و واقعیات معمول آدمی در امروز و متن .خب این هم یکی از خوبی های این ادبیات واقعا مهاجرت است. شعر عباس صفاری مرا یاد کارهای بیلی کالینز( شاعر معاصر آمریکا) می اندازد. البته منظورم شکل گفتگو و نشستنش را در متن زبانش . من این نوع شعر را دوست دارم و هر چند شکل گفتگوی کارهای من از این جنس و جن نباشد. حامد رحمتی یکی از شاعران اندرونی _ ایرانی نوشته ی کوتاهی را در حق کارهای عباس صفاری نوشته است که برایتان می آورم : ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

عباس صفاري يكي از شاعران محبوب و مورد علاقه ي من در طي اين سالها بوده در واقع دوكتاب " دوربين قديمي " كبريت خيس " را از اتفاق هاي نادر ادبيات معاصر مي دانم اين دو كتاب توانستند جايزه كتاب كارنامه را به خود اختصاص دهند ... صفاري جنس كلام را مي شناسد و نگاه مخملي او نشان از توانايي هاي او در حوزه ادبيات است شعر او داراي شاخصه هاي حقيقي شعر است به تعبيربهتري ميتوان گفت صفاري ذاتن شاعر است دريغ و هزاران دريغ كه او خارج از ايران زندگي مي كند؛ در اين قهقراي ادبي ترجمه ها و شعرهاي صفاري فرصتي ناياب است اخيرن انتشارات آهنگ ديگر مجموعه اي از ترجمه هاي صفاري را با عنوان "ماه و تنهايي عاشقان " را منتشر كرد، به عموم علاقمندان خواندن اين كتاب را توصيه مي كنم اين ترجمه ها به اشعار زنان ژاپن اختصاص دارد و داراي زيبايي ها و تفكرات بكر شاعران شرق است براي دريافت اين كتاب مي توانيد با شماره 88897970_ 021 تماس بگيريد. كساني كه كبريت خيس را خوانده اند به روشني مي دانند اين مجموعه اتفاق تازه اي در ادبيات معاصر ماست تلفيق ژانرهاي ادبي رويداد تازه اي در قرائت شعرهاي صفاري ست در واقع اين كتاب در ادامه سير تكاملي دوربين قديمي بوده شاعر با شناخت ظرفيت شعر و كلام قريحه خود را در كاركرد عناصر مختلف به كار مي گيرد، يكي از موثرترين شعر هاي اين مجموعه "راهنماي تدفين در بهشت زهرا" بود واكاوي شاعر در جغرافياي كلام و دست بردن به موازنه هاي معنايي و به هم زدن قاعده ها و عادت زدائي از يك امر واقع شعر را خواستني مي كند ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اصل نوشته ی حامد رحمتی




_____________




سُهراب رحیمیِ شاعر که ساکنِ سوئد است همین تازه گی در سایت صحنه ها شعرهای معاصرِ فارسی را به زبان سوئدی دارد ترجمه می کند. اسم بعضی از دوستانِ همین رندان هم در سایت مورد نظر دیده می شود. من خودم در حین خوشحالی با این که نمی توانم زبان سوئدی را بخوانم کاش کاش می کردم سهراب این ها را به شکل گویا هم در می آورد تا آدم ایرانی اش اینجا و آنجا لحن و حس شعرش را در یک زبان دیگر می توانست بشنود و ... ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه



_____________


رندان را این روز ها غیر از فارسی زبانان هم می خوانند. در همین شماره حاضرشعر " یهودی بودن" شاعری یهودی _ آمریکایی" جووی لِف تُو " به چاپ رسیده است که قرار بود علیرضا طبیب زاده آن را بگرداند و به هر حال در آینده حتما فارسی ش هم خواهد آمد. این شاعر از طریق تصویری که در شماره ی اکتبر 2008 با شعر نانام آمده بود( قوطی کبریتِ مارک دار - کار : بن وآئو تی یِر) به رندان راه پیدا کرد و نظر خیلی ساده ی خودش را نوشت و بعد همین کارش را برای رندان فرستاد.این در حلقه و علاقه بودن با دیگرانِ دیگرزبان ها برای رندان خیلی ارزش و بها دارد. چند روز پیش هم یکی از شاعران معاصر ترکیه "اوزلم سَزَه ر" کاری فرستاد که هاشم خسرو شاهی شاعر ایرانی آن را از لهجه ی استانبولیِ زبانِ ترکی به لهجه ی آذری همین زبان برگردانده است که فارسی اش را اینجا می خوانید . ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه




Özlem Sezer

___________________


گلایه


که این طور ها ؟ه
آب به آسمان می پاشم وُ
این شال سفید که عرقت را با آن پاک کرده ام نمی شورمش
تو به من خُرده می گیری ؟ ها ؟ ای دمت گرم !
ه

که از پشتت گریستم
و سرزنشم می کنی ؟
ه
دلم شکست راستش ، دمت گرم !ه

مرا حقیر می بینی
از نمی روم مثل برگی که از هشتیِ در با باد جارو می شود ؟
ه
ای وَل ، دمت گرم !ه

به درد نخور و دگوری و کثیف
و رویش آدمِ نامرد و پستی هم هستی ها ؟
ه
با پررویی هم می گویی من بی ذوق و دیل بیلمزه م ؟ه
بابا خیلی دمت گرم !ه

سه روز پیش بود و آسمان هم چه قدر در نازو ادا
انگارکه دریای نقره ایِ بالای سرمان آن بالا آویزان
از این تازه ها امروز مگر خیری به ما می رسد ؟
ه

باز آن سه روز پیش باشد می گویم
آن آسمانِ ادایی وعشوه گر
قایق در آسمان و در قایق شراب باشد
در شراب دو لب
و هی ای ول دمت گرم !
ه

اگر نگرفتی چه می گویم
دیگر بدبختِ خدا واقعا که !ه






SERZENİŞ

Demek göğe su serpiyorum da
Terini sildiğim beyaz şalı
Hiç yıkamıyorum diye
Ayıplıyorsun beni, aşk olsun!

Kınıyorsun beni
Arkandan ağlıyorum diye
Gücendim vallahi, aşk olsun!

Kapı eşiğinden rüzgârla süpürülen
Yaprak gibi gitmiyorum diye hemen
Beni küçük de görüyorsun ya, aşk olsun!

İşe yaramaz, berbat, üstüne üstelik
Aşağılık herifin tekiymişsin, öyle mi?
Zevksiz diyorsun bana yani, aşk olsun!

Üç gün evveliydi, gök ne de işveliydi
Tepemize gümüşlü deniz asılmış gibiydi
Ben şu gün yenilerinden ne hayır gördüm sanki

Yine o üç gün evveli
Gök edalı işveli olsun
Gökte kayık, kayıkta şarap
Şarapta iki dudak olsun
Aşk olsun!

Bunu da anlamazsan
Yazıklar olsun!

Özlem Sezer




Giléylik

Demek ki göye su serpirem
Ağ şalı ki terivi silmişem
Héç yumuram déyi
Meni éyiplisen, éşq olsun

Qınırsan meni
Dalınca ağlıram déyi
Acığlandım düzü, éşq olsun

Qapı asdanasından yélilen süpürülen
Yarpaq kimin gétmirem déyi
Meni heqir görürsen ha, éşq olsun

Derde deymez, pis, helesi
Beter alçaq herifmişsen, éle mi?
Mene zovqusuz déyirsen yani, éşq olsun

Üç gün qabaqdı, göy néce de işveliydi
Tepemize gümüşlü deniz asılmış kimindi
Men bu gün tezelerinden ne xéyir gördüm ki

Gine üç gün qabaqcası
Göy edalı işveli olsun
Göyde qayıq, qayıqda şerab
Şerabda iki dodaq olsun
Éşq olsun

Munu da başa düşmesen,
Éle de yazıqlar olsun

Özlem Sezer (Çeviren: Haşim Hüsrevşahi)



________________



Mansoor Khaksar

06/02/2007
___




____________________



Lucio Fontana - Spatial Concept, Attesa (1966)

__________


صدا خانه ی حالا !ه



________



Download

Joaquin Rodrigo & Paco De Lucia, guitar - Concierto de Aranjuez [Adagio]


__

No comments: