Mehrdad Arefani
![](https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEiJ_DF_pryU8o5TXER9MMNgCevn9zE1hrqQz6W5YpqzZify7hvOBONyFh9gVbJpmKsrA5C_6rt_-ClKde-G2WLUcEHYYyEqr6N2z0oegP0LCCjRZJpXObbfFMn78pMhiLHjfFxR5x0X080q/s400/destiny+6.jpg)
Destiny 1921- Fritz Lang
_____________
مهرداد عارفانی
کوه
نعره می کشد بر من پلنگ در ماه
سپید پوشیده ام سر تا دره و رودخانه هیچ نمی گوید
حالا هم شب است
جنگلی آویخته از نقره ه ه ه ه چای می نوشند
مردانی بر آسمان
ابر گونه بر گونه ام ه ه ه می نهد
تن درخت هنوز گرم است
و صدایی نمی اید
جز
صدای اره ها
کارد کشی یخ ها.ه
سپید پوشیده ام سر تا دره و رودخانه هیچ نمی گوید
حالا هم شب است
جنگلی آویخته از نقره ه ه ه ه چای می نوشند
مردانی بر آسمان
ابر گونه بر گونه ام ه ه ه می نهد
تن درخت هنوز گرم است
و صدایی نمی اید
جز
صدای اره ها
کارد کشی یخ ها.ه
_____________
1 comment:
تن درخت هنوز گرم است سطر گیرایی بود در میان این شعر و پایان بندی شعر هم زیبا
Post a Comment