Wednesday, July 1, 2009

Azadeh Davachi

________



آزاده دواچی
__________
به نداهایی که شهید می شوند


صورت شهر ،ه
در نگاهت وضو گرفت
مانیتوری به وقت اقامه خشکید
آسفالت های خیابان ،ه
با بوی نم، ه
در آغوشت گرفتند
بوی خون می دادی
نترس!ه
نترسیدی ،ه
تنها نگاهت بود خیره،ه
به انگشتانی متمدن،ه
به لحظه ای که سینه ات سوخت،ه
سایه ها یی که از حرکت ایستادند
و مردانی که بوی معجزه می دادند
کر بودند همه
که صدای فریادت را نشنیدند
و سرد
کنار سنگرشان دفنت کردند

نترس!ه
به خیالشان سکوت کردی
به خیالشان رجه ای خیابان،ه
در گلویت متورم ماندند،ه
نه! تو نمردی،ه
نگاهت ماند به مانیتور،ه
به صورتک ها،ه
به آدم هایی که خونت را قورت دادند
و آرام با گوشه ی آسفالتی در بغل، خوابیدی
کسی نبود که بداند،ه
چشمان بازت
چه کابوس سختی دیدند
____________

2 comments:

نیره نورالهدی said...

سلام آزاده جان:و حالا دیگر دریای مغرور خزر رقیبی سر سخت دارد اما مهربان !او کیست؟؟او چشمان دریایی همیشه باز نداست که برای همیشه باز و نظاره گر است همه را...
سپاس سروده زیبا و دردمندی بود...

آذر کیانی said...

...و همه مانیتورهای جهان را با این نگاه نقاشی کرد. خیلی خوب بود ممنون