Hafez Mousavi
_________
حافظ موسوي
____________
برای خواهرکم «ندا»ه
____________
برای خواهرکم «ندا»ه
صدا به صدا نميرسد
چشم، چشم را نميبيند
بيا به خانه برگرديم خواهركم
ما به اندازه كافي بهانه براي گريستن داريم
بيا به خانه برگرديم
مگر نميبيني
اينجا نه پرندهاي آواز ميخواند
نه كودكي لبخند ميزند
و از دهان بهتزده كوچهها و خيابانها
آتش و دود برميخيزد
بيا به خانه برگرديم
این ها بی روح اند
گلولههاشان مشقي نيست
چشمهاي معصوم تو، خواهركم
طاقت اين همه گاز اشكآور و
دشنام و دود را ندارد
بيا به خانه برگرديم خواهركم
اين خيابان را
پيش از اين بارها به خون كشيدهاند
اينجا اميرآباد است
آن بالا، مدال تقلبی برای سرداران تقلبی تولید می کنند
و كميپايينتر
خوابگاهي است كه اي بسا شبها
يك ذره خواب به چشمش نيامده است
بيا به خانه برگرديم
اينجا خوابگاه نيست
بيدارگاه جوانهاي ماست
اينجا آشيانه كتابها و كاغذهايي است
كه اي بسا شبها
چون پرندگاني سپيد
در آتش و دود چرخ خوردهاند
و با بالهاي سوخته
بر نعشها و دست و پاهاي شكسته فروريختهاند
و اي بسا شبها
درها و پنجرههاشان
از زور درد و ضرب چکمه جهل
مانند موشكهاي كاغذي كودكانه ما
تا آن سوي خيابان، پرواز كردهاند
بيا به خانه برگرديم خواهركم
من، از لابهلاي اين همه شلوغي و فرياد
صداي مادر را ميشنوم
كه چشمهايش را به كوچه دوخته است
و از تمام رهگذران
كه شانههاشان امروز، خميدهتر از ديروز است
ميپرسد:ه
«خانم! آقا! شما نداي مرا نديدهايد؟ه
نميدانم كجاست، موبايلش چرا جواب نميدهد؟!»ه
نه! خواهركم
حالا ديگر، راهي براي برگشتن نيست
باید به بیمارستان ها سرد خانه ها زندان ها
باید به پزشکی قانونی برویم
بايد تمام شبها را
دنبال ردپاي تو
در کوچه ها و خیابان ها باشیم
فردا، تمام تلویزیون های دنیا
چهره خونینت را پخش می کنند
و صفحههاي اول روزنامهها، در سراسر دنيا
زير عكس تو خواهند نوشت:ه
اينجا تهران است، خيابان اميرآباد
و این «ندا»ه
ندای نوشکفته آزادی است
که از گلوی خونین ملتی بزرگ
بر آمده است.ه
چشم، چشم را نميبيند
بيا به خانه برگرديم خواهركم
ما به اندازه كافي بهانه براي گريستن داريم
بيا به خانه برگرديم
مگر نميبيني
اينجا نه پرندهاي آواز ميخواند
نه كودكي لبخند ميزند
و از دهان بهتزده كوچهها و خيابانها
آتش و دود برميخيزد
بيا به خانه برگرديم
این ها بی روح اند
گلولههاشان مشقي نيست
چشمهاي معصوم تو، خواهركم
طاقت اين همه گاز اشكآور و
دشنام و دود را ندارد
بيا به خانه برگرديم خواهركم
اين خيابان را
پيش از اين بارها به خون كشيدهاند
اينجا اميرآباد است
آن بالا، مدال تقلبی برای سرداران تقلبی تولید می کنند
و كميپايينتر
خوابگاهي است كه اي بسا شبها
يك ذره خواب به چشمش نيامده است
بيا به خانه برگرديم
اينجا خوابگاه نيست
بيدارگاه جوانهاي ماست
اينجا آشيانه كتابها و كاغذهايي است
كه اي بسا شبها
چون پرندگاني سپيد
در آتش و دود چرخ خوردهاند
و با بالهاي سوخته
بر نعشها و دست و پاهاي شكسته فروريختهاند
و اي بسا شبها
درها و پنجرههاشان
از زور درد و ضرب چکمه جهل
مانند موشكهاي كاغذي كودكانه ما
تا آن سوي خيابان، پرواز كردهاند
بيا به خانه برگرديم خواهركم
من، از لابهلاي اين همه شلوغي و فرياد
صداي مادر را ميشنوم
كه چشمهايش را به كوچه دوخته است
و از تمام رهگذران
كه شانههاشان امروز، خميدهتر از ديروز است
ميپرسد:ه
«خانم! آقا! شما نداي مرا نديدهايد؟ه
نميدانم كجاست، موبايلش چرا جواب نميدهد؟!»ه
نه! خواهركم
حالا ديگر، راهي براي برگشتن نيست
باید به بیمارستان ها سرد خانه ها زندان ها
باید به پزشکی قانونی برویم
بايد تمام شبها را
دنبال ردپاي تو
در کوچه ها و خیابان ها باشیم
فردا، تمام تلویزیون های دنیا
چهره خونینت را پخش می کنند
و صفحههاي اول روزنامهها، در سراسر دنيا
زير عكس تو خواهند نوشت:ه
اينجا تهران است، خيابان اميرآباد
و این «ندا»ه
ندای نوشکفته آزادی است
که از گلوی خونین ملتی بزرگ
بر آمده است.ه
31/3/88
_____________
No comments:
Post a Comment