Sunday, November 1, 2009

Fereshteh Panahi

____________


Isfahan_ Musaic , Fish
_____________

فرشته پناهی

دوازده تا



1

صبح
رفته ای
آفتاب
پهن
روی من


2

ملافه ای قهوه ای
ملافه ای کِرِم
میان ما اتفاقی نمی افتد


3

چفت ِ دیوار
دراز کشیده ام
کنار سایه ی زن ی تنها


4

تخت، ه
واژگون روی تخت ی دیگر
زیر ملافه ی نازک برف




5

پشت کامیون
بقایای اسباب کشی
قطعه ای لِگوی خانه سازی


6

صبح
سوت کتری
و صف فنجان های خواب آلود


7

افتادن قوطی خالی گوش پاک کن
بی صدا
در سطل زباله


8

پرواز گنجشک
سوی سقف
با سایه ای سرازیر بر پله ها




9

نور آفتاب
در عبور
از جعبه ی خالی لامپ


10

پرتقال خونی
پوست کنده
کف بشقاب سفید


11

6:30 صبح
صف نان
گمانم در آمریکا مردم شام شان را خورده باشند


12

ترازوی دیجیتالی خاک گرفته
رد پا
یک دهم کیلوگرم ه ه ه ه ه ه



______________

1 comment:

آذر کیانی said...

سلام. رقص بر شعر تر و ناله ی نی خوش باشد...این نگاه به اشیاء همانقدر ناگهانی ست که یکی از پشت سر ناگهان به تو بگوید سلام...سلامی که تو صدبار گفتی و شنیدی اما این مدلی نه....وووو این تازه ها رادیدیم بارها اما.....