Fereshteh Panahi
____________
Isfahan_ Musaic , Fish
_____________
فرشته پناهی
دوازده تا
1
صبح
رفته ای
آفتاب
پهن
روی من
2
ملافه ای قهوه ای
ملافه ای کِرِم
میان ما اتفاقی نمی افتد
3
چفت ِ دیوار
دراز کشیده ام
کنار سایه ی زن ی تنها
4
تخت، ه
واژگون روی تخت ی دیگر
زیر ملافه ی نازک برف
5
پشت کامیون
بقایای اسباب کشی
قطعه ای لِگوی خانه سازی
6
صبح
سوت کتری
و صف فنجان های خواب آلود
7
افتادن قوطی خالی گوش پاک کن
بی صدا
در سطل زباله
8
پرواز گنجشک
سوی سقف
با سایه ای سرازیر بر پله ها
9
نور آفتاب
در عبور
از جعبه ی خالی لامپ
10
پرتقال خونی
پوست کنده
کف بشقاب سفید
11
6:30 صبح
صف نان
گمانم در آمریکا مردم شام شان را خورده باشند
12
ترازوی دیجیتالی خاک گرفته
رد پا
یک دهم کیلوگرم ه ه ه ه ه ه
صبح
رفته ای
آفتاب
پهن
روی من
2
ملافه ای قهوه ای
ملافه ای کِرِم
میان ما اتفاقی نمی افتد
3
چفت ِ دیوار
دراز کشیده ام
کنار سایه ی زن ی تنها
4
تخت، ه
واژگون روی تخت ی دیگر
زیر ملافه ی نازک برف
5
پشت کامیون
بقایای اسباب کشی
قطعه ای لِگوی خانه سازی
6
صبح
سوت کتری
و صف فنجان های خواب آلود
7
افتادن قوطی خالی گوش پاک کن
بی صدا
در سطل زباله
8
پرواز گنجشک
سوی سقف
با سایه ای سرازیر بر پله ها
9
نور آفتاب
در عبور
از جعبه ی خالی لامپ
10
پرتقال خونی
پوست کنده
کف بشقاب سفید
11
6:30 صبح
صف نان
گمانم در آمریکا مردم شام شان را خورده باشند
12
ترازوی دیجیتالی خاک گرفته
رد پا
یک دهم کیلوگرم ه ه ه ه ه ه
______________
1 comment:
سلام. رقص بر شعر تر و ناله ی نی خوش باشد...این نگاه به اشیاء همانقدر ناگهانی ست که یکی از پشت سر ناگهان به تو بگوید سلام...سلامی که تو صدبار گفتی و شنیدی اما این مدلی نه....وووو این تازه ها رادیدیم بارها اما.....
Post a Comment