Sunday, November 1, 2009

Shahram Sheydayi

_______________



11/23/2009
شهرام شیدایی درگذشت/ مراسم تدفین چهارشنبه در کرج


شهرام شیدایی شاعر و مترجم پس از تحمل ماهها بیماری و بستری بودن عصر امروز دوشنبه درگذشت.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
به گزارش خبرنگار مهر، شهرام شیدایی عصر امروز دوشنبه دوم آذر در سن 42 سالگی در منزلش در تهران درگذشت.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
این شاعر و مترجم که پنج ماه پیش برای عمل جراحی عازم آلمان شده بود پس از آنکه پزشکان آن کشور از بهبود وی قطع امید کردند به ایران بازگشت و در منزل بستری شد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
شهرام شیدایی متولد 1346 بر اثر ابتلا به سرطان متاستاز و سرایت تومورهای سرطانی به نقاط مختلف بدن در بستر بیماری بود و پزشکان از بهبود او قطع امید کرده و تنها چیزی که توصیه کرده بودند روی آوردن به درمان‌های سنتی بود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
وی از شاعران ترک زبان است که تا کنون 6 عنوان کتاب از جمله سروده‌هایش و نیز اشعار ترجمه‌ای وی به چاپ رسیده است. از جمله این کتابها می‌توان به مجموعه شعر"آتشی برای آتشی دیگر"، "آدمها روی پل" (ترجمه گزیده‌ای از اشعار شیمبورسکا با همکاری مارک اسموژنسکی و چوکا چکاد)، "خندیدن در خانه‌ای که می سوخت"، مجموعه داستان "پناهنده‌ها را بیرون می‌کنند" و "رنگ قایقها مال شما" (ترجمه گزیده‌ای از اشعار اورهان ولی) اشاره کرد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
مراسم تشییع و تدفین این شاعر و مترجم فقید چهارشنبه چهارم آذرماه ساعت 10 در بهشت بی بی سکینه کرج برگزار می شود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
___________



در این اتاق

___________




می‌ترسم شعرهایی را که زیرِ خاک خواهم گفت
نتوانم برای کسی بخوانم
من عجله دارم
و عجیب است که بسیار آرامم
کسی که سرِ قبرم می‌اید
و می‌پذیرد که مُرده‌ام
مرا در خویش کشته است

خواب‌های اینده‌ام را دیده‌ام
سال‌هایِ‌بعدی‌ام را زیسته‌ام
و این اضافه‌گی آزارم می‌دهد
کاش این‌همه عجله نمی‌داشتم
دستِ‌کم آن‌وقت مثلِ همه
در زمان می‌گنجیدم
و با دوست و شهر و زمین کنار می‌آمدم
این‌همه بر در کوبیدن بیهوده است
درها را باز نمی‌کنند
نه کسی می‌بیند تو را
و نه صدایت را می‌شنوند
عجله کرده‌ام
و آن‌قدر جلو رفته‌ام
که نمی‌پذیرند زنده باشم
در این اتاق، زیرِ‌ خاکم
و می‌نویسم
چون یقین دارم که نمی‌توانم مُرده‌ای باشم
چه‌گونه ممکن است که بگویند تمام شده
دیگر نمی‌توانی برگردی
این برایم مثلِ شوخی‌ای‌ست که با همه دست می‌دهد
و من دست‌هایم را قایم می‌کنم
حقیقتی که با آدم شوخی می‌کند
کاملاً مشکوک است
من مرگ را به زنده‌گی آورده‌ام
و از آن بیرون بُرده‌ام
و عجیب است که هر شب بیرون می‌ایم
و بر سنگِ قبرم شعری تازه می‌نویسم
و دوباره می‌خوابم
و از این‌که روز را در میان‌ِ شماها هستم
در خانه با مادرم
و سرِ کار با همکارانم
شگفت‌زده می‌شوم

درِ کودکی‌ام باز مانده
و زمان چون نتوانست گمم کند
از جوان‌ِ بیست‌و‌هفت ساله‌ی من بیرون رفت
کودکی‌ام با بیست‌و‌هفت ساله‌گی‌ام حرف می‌زند :
ه
ه ــ امروز اولین روز بود که به مدرسه رفتم
بیست‌وهفت ساله‌گی‌ام چشمان‌ِ برق‌زده‌اش را می‌بوسد
هــ راهِ خانه تا مدرسه را می‌پرستم
کودکم به عکس‌های بیست‌وهفت ساله‌اش نگاه می‌کند
و نمی‌دانم که چه درمی‌یابد
که چند شب پُشتِ سرِ هم
در خواب فریاد می‌کشد
باید نمی‌گذاشتم داستان‌ِ‌ بلندی را که نوشته‌ام بخواند
باید نمی‌گذاشتم به عکس‌های اینده‌اش نگاه کند
من عجله دارم
چه در گذشته چه در اینده

سنگِ روی سینه‌ام بی‌تابی می‌کند
حتماً، شعری نوشته‌ام .ه

____________

4 comments:

اصلان قزللو said...

هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده ی عالم دوام ما
زندگی یک حادثه است و مرگ یک واقعیت
(شاملو
یادش گرامی

منصوره اشرافی said...

ما اندک بودیم و مرگ چه بیرحمانه درومان می کند.

soroor javan said...

شاعر نمی میرد...ء

Unknown said...

شهرام آنقدر مرگ را به بازی گرفت که مرگ از شوخ های او شرمنده شد