Monday, November 1, 2010

Pirayeh Yaghmaii

_______________


Vaclav Chochola.Slepej, Prague.1971
_________________

پیرایه یغمایی

بارمينا مُرده است ...ه


بارمينا مُرده است
و تو نمی دانی.
آن شب که به ميهمانی رفته بودی،
هنگامی که در آن بزم می درخشيدی
من او را کشتم.

و تنش را که هنوز گرم بود،
پای همان درخت «لاواندا» چال کردم
تا خون بنفشش بهارگاه
زمين هرزه را فرش کند.

بارمينا مُرده است
من او را کشتم

پس شمشيرم رادر آب فرو بردم،
موهايم را شانه زدم
و دوباره بر تخت عشق تکيه دادم.

نشانی او را ديگر از من مپرس.
و يادش را در من مگيران.

من او را کشتم
وقتی تو در ميهمانی بودی ...



-----
«بارمينا»، که من مرتکب قتلش شدم، یک کلمه ی تحريفی است که از در هم ريختن (آن بیمار) به دست آمده . «بارمينا» خودِ ديگری بود در من، که باید کشته می شد و شد




________


‘Primavera’

Ludovico Einaudi

[Divenire, 2007]


__

No comments: