Hooman Nozhat
_____________
Zouave Storyteller - Gustave Le Gray
1857هومن نزهت
بدمستی های من و خوخانوف
كجايي مرد؟!م
اين شهر
بي تو دلم را به درد مي آرد
هيچ مي داني
چند ركعت شراب قضا به گردن ماست؟!م
تو و من
هزار و يك شب بيدار
بدهكار هميم .م
ابر هاي كولي شهر
سراغ شيطنت را
از
رديف رديف غزل هايم مي گيرند
آنقدر كه قافيه را مي بازم
و پشت روياي آمدنت پنهان مي شوم.م
عطر شكوفه هاي نارنج را
زير بیابیاهای حضورت قرباني خواهم كرد.م
گرگ و ميش چشم هايت را امانت مي خواهم
تا
نسيم ملايم و نمناك لوس آنجلس را
به عقد بادهاي هرزه تبريز درآورم
باران اگر ببارد ...م
بي تو دلم را به درد مي آرد
هيچ مي داني
چند ركعت شراب قضا به گردن ماست؟!م
تو و من
هزار و يك شب بيدار
بدهكار هميم .م
ابر هاي كولي شهر
سراغ شيطنت را
از
رديف رديف غزل هايم مي گيرند
آنقدر كه قافيه را مي بازم
و پشت روياي آمدنت پنهان مي شوم.م
عطر شكوفه هاي نارنج را
زير بیابیاهای حضورت قرباني خواهم كرد.م
گرگ و ميش چشم هايت را امانت مي خواهم
تا
نسيم ملايم و نمناك لوس آنجلس را
به عقد بادهاي هرزه تبريز درآورم
باران اگر ببارد ...م
_________________
2 comments:
خیلی تصویرها عاشقانه و شعر زبانی صمیمی و یکدست داشت.
با سلام دوست گرامی..
بیشتر به یک نثر می مانست ، با اندکی کوشش در به شعر پهلو
زدن...اما قطعه ی بی غل و غشی ست. موفق باشید
Post a Comment