Sunday, June 1, 2008

Hooman Nozhat

_____________


Zouave Storyteller - Gustave Le Gray
1857

_____________

هومن نزهت

بدمستی های من و خوخانوف





كجايي مرد؟!م
اين شهر
بي تو دلم را به درد مي آرد
هيچ مي داني
چند ركعت شراب قضا به گردن ماست؟!م
تو و من
هزار و يك شب بيدار
بدهكار هميم .م

ابر هاي كولي شهر
سراغ شيطنت را
از
رديف رديف غزل هايم مي گيرند
آنقدر كه قافيه را مي بازم
و پشت روياي آمدنت پنهان مي شوم.م
عطر شكوفه هاي نارنج را
زير بیابیاهای حضورت قرباني خواهم كرد.م
گرگ و ميش چشم هايت را امانت مي خواهم
تا
نسيم ملايم و نمناك لوس آنجلس را
به عقد بادهاي هرزه تبريز درآورم
باران اگر ببارد ...م


_________________

2 comments:

Anonymous said...

خیلی تصویرها عاشقانه و شعر زبانی صمیمی و یکدست داشت.

Anonymous said...

با سلام دوست گرامی..
بیشتر به یک نثر می مانست ، با اندکی کوشش در به شعر پهلو
زدن...اما قطعه ی بی غل و غشی ست. موفق باشید