Mansoureh Ashrafi
___________
منصوره اشرافی
______
______
چهار قطعه برای نداهای خفته بر خاک
1
ساده بودی
ساده و ناشناس
که ناگاه تابیدی،ه
چون قوسی از ماه درشب
و برقی شفاف بر علف
و شکستی
مثل نازکای ساقه ی عریان گندمی
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه در تموز تابستان
و ظهور کردی
در دالانی دراز
از رنج مایه های انسانی محصور شده
در جهانی که سوم اش می خوانند.ه
2
من فکر می کنم
روز در میان گیسوان تو زاده شد
و پوست تنت
از اعماق آب های بی آشوب
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه سیراب گشت
شب بر پیشانی ات فرو افتاد
اما، تو همچنان
بالا را نگاه می کردی
آنجا که پرندگان انبوه
از میان نورهای ستارگان
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه گذر می کردند
و دور می شدی
از امواجی که بر ساحل می کوبیدند.ه
3
آنگاه که مغلوب مرگ شدی
هنوز نگاهت، نیستی را پس می زد.ه
هیچ کلامی کفایت نکرد
تک هجای نگاهی
که گرد مدار تمنا گشت
وگرم و گران
در هجومی سرخگونه
دیدگان زنده را به شرم کشاند.ه
4
مُردن را نخواستن
با پیشانی زیستن
در جغرافیای مرگ،ه
با حدیث مکرر گریز و ناگزیری
از تلاقی مرگ و زندگی
وتکرار و تعویض، تاریخ را
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه در تو در توی دایره ها.ه
ساده بودی
ساده و ناشناس
که ناگاه تابیدی،ه
چون قوسی از ماه درشب
و برقی شفاف بر علف
و شکستی
مثل نازکای ساقه ی عریان گندمی
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه در تموز تابستان
و ظهور کردی
در دالانی دراز
از رنج مایه های انسانی محصور شده
در جهانی که سوم اش می خوانند.ه
2
من فکر می کنم
روز در میان گیسوان تو زاده شد
و پوست تنت
از اعماق آب های بی آشوب
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه سیراب گشت
شب بر پیشانی ات فرو افتاد
اما، تو همچنان
بالا را نگاه می کردی
آنجا که پرندگان انبوه
از میان نورهای ستارگان
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه گذر می کردند
و دور می شدی
از امواجی که بر ساحل می کوبیدند.ه
3
آنگاه که مغلوب مرگ شدی
هنوز نگاهت، نیستی را پس می زد.ه
هیچ کلامی کفایت نکرد
تک هجای نگاهی
که گرد مدار تمنا گشت
وگرم و گران
در هجومی سرخگونه
دیدگان زنده را به شرم کشاند.ه
4
مُردن را نخواستن
با پیشانی زیستن
در جغرافیای مرگ،ه
با حدیث مکرر گریز و ناگزیری
از تلاقی مرگ و زندگی
وتکرار و تعویض، تاریخ را
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه در تو در توی دایره ها.ه
تیرماه 1388
__________
2 comments:
دلم پر شد از این شعرهای صمیمی. خیلی خوب
تشکر.
Post a Comment