Tuesday, December 29, 2009

Yashar Ahad Saremi

___________




یاشار احد صارمی
_____

Born on the 29th of December 1972, -Yashar Ahad Saremi, Iranian Poet ,Writer


_________

Friday, December 25, 2009

Sohrab Rahimi

____________




سهراب رحیمی
_____

Born on the 25th of December 1962, -Sohrab Rahimi, Iranian Poet


_________

Wednesday, December 23, 2009

Hossein Nushazar

___________





حسین نوش آذر
_____

Born on the 23rd of December 1963, -Hossein Nushazar, Iranian Writer


_________

Wednesday, December 2, 2009

Hossein Sharang

______________



حسین شرنگ معروف به پرزیدنت

____________

Tuesday, December 1, 2009

Rendan December 2009

________________


Tile depicting a peacock, from Kubadabad Palace, Lake Beysehir, Turkey, 1236.

________________

رن دان

دسامبر 2009

__

Plaisir d'amour en Iran . by Agnès Varda(1976)

لذت عشق در ایران



فرخنده حاجی زاده * نصرت الله مسعودی * فیروزه میزانی* فرامرز سلیمانی * فریبا صدیقیم* عباس صفاری* آذر کیانی* منصور خاکسار* آزاده دواچی * جمشید مشکانی *معصومه ضیائی* رضا مقصدی * پرتو نوری علا * زاهد بار خدا * بابک سلیمی زاده * لیلا نوری نایینی * کروب رضایی * مینو نصرت * هومن نزهت * مریم اسحاقی * حسین طوافی * منصوره اشرافی * اردلان عسکری * سرور جوان * کمال رفعت صفائی * لیلا کسری * جهانگیر صداقت فر * یاشار احد صارمی * ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

__

گورِ خالی از فدریکو گارسیا لورکا

Lorca's civil war grave found empty

______

Women of the Avant-Garde Mp3

The Crossing Over of Paul Verlaine by ENID STARKIE

The Notebook of William Blake

Virginia Woolf,Words Fail Me

Virginia Woolf’s Suicide Note

Anne Sexton * Juan Ramón Jiménez Mantecón

_

Koray Feyiz
____

این جا پشت پرده ی رندان * بر بال پروانه ها: فرامرز پایور در گذشت

موسیقی




____________________________


Sacred Spirit , mp3

Chants and Dances of Native Americans




_____________

Azita Ghahreman

__________________


Quran. wooden box, Cairo, early 14 th century, Berlin, Museum for islamic art
______

آزیتا قهرمان


ساده نویسی به چه معنا.... ؟


ساده نویسی به چه معنا.... ؟ به مفهوم آنکه تجارب فردی و اجتماعی شاعر و مجموعه دریافت هایش در اجرای زبان؛ شیوه بیان و معانی آن قدر آسان شود که خود را به سلیقه عمومی و پسند معمول نزدیک کند ؟ یا به معنای دوری جستن از تمهیدات و تعمدی که سعی دارد حرف های پیش پا افتاده و احساسا ت سطحی را به مدد بازی های لفظی و فرم گرایی؛ عمیق و پیچیده بنماید ؟ دفاع از ساده نویسی و یا به عبارتی آسان نویسی خواستار عمومیت دادن به شیوه هایی است که به هر قیمتی می خواهد فاصله ی بین مخاطب و اثر را کوتاه تر و راحت کند و این جای تامل دارد !.یک شعر خوب معمولا قدرت آن را دارد که خواننده را درگیر وبا خود همراه کند .ساده نویسی اگر باعث پرهیز از کشف شیو ه های بیانی تازه شود و یا با حذف فشردگی معنا قادر به ساخت زبانی نو نباشد اگر بی اعتنا به تخیل وابداعات فرمی فقط به گزارش بپردازد ؛ به اندازه ی دشوار نویسی تصنعی ؛ از ادبیات فاصله خواهد گرفت . شگرد های نو در یک اثر هنری به منزله ی دعوت به حضور دوباره ی مخاطب در ژرفای پنهان زندگی است ؛ نمایش آنچه او به چشم عادت و الفت در نیافته است . هر قطعه شعر؛ نقشه ی سفری در مسیر نشانه های شاعراست گردشی در پهنه ی ناشناخته ؛ جاذبه ای که می تواند خواننده را به جستجو وادارد.در اینکه شاعر باید توانایی آن را داشته باشد که از تمام امکانات شعری در جهت خلق یک ارتباط بهره بگیرد شکی نیست . اما ایجاد رابطه به معنای سهولت و فوریت در شعر نیست چرا که نیمی از سهم عبور در این زمینه ی مشترک بر عهده ی هوشمندی و تمرین ذوقی مخاطب برای درک اثر هنری است .ارایه ی دوباره ی تعریفات مرسوم و چیده مان واقعیت در گزاره های احساسی در جهت برانگیختن همدلی خواننده بیشتر شبیه یک داد و ستد است. دو دهه شعر متفاوت که شاهد آن بودیم خود پاسخی برآمده به حضور سنگین سانسور و سلطه ی باور ها و محدودیت های آرمانی و سیاسی موروثی درفضای شعر ما بود این شورش ناگریز هر چند گاه به نظر افراطی و غریب می نماید اما نمونه هایی ماندگار و درخشان نیز از خود به جا گذاشته است تغییر جهتی که برای برون رفت از بن بست شعری آرمانی/ اسطوره ای مارپیچی لازم بود . من شعر حافظ و سعدی و مولانا و یا نظامی را اشعاری ساده نمی دانم. شعر اینان در ساختار هنرمندانه ی خود از تمام توانایی زبان ؛ تخیل و اندیشه و عواطف به گونه ای استفاده کرده است که بیشترین فرصت را برای تاویل و تفسیر پیش روی ما می گذارد و می تواند با شوق آفرینی و ایجاد سوال ما را در خلق سهیم کند . نمونه ی معاصر که بیشتر به ما نزدیک است بیژن جلالی است که سطر های به ظاهر ساده ی او از تشخصی زبانی و دید عمیق فلسفی نشات می گرفت و این خصلت بر آمده از فردیت او و نگاهی شخصی به زبان و فرم و مجموعه ی هستی بود . این عناصر با آنچنان تناسب و هماهنگی در کنار هم می نشینند که تقلید ناپذیر و منحصر به فرد می شوند. چیزی که بیش از آنکه او را به جریانی مرسوم نزدیک کند؛ متفاوت و یگانه می کرد او بیش ازهر چیز شبیه خودش بود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه هه ه هه ه ه هه ه ه هه ه هه
بی شک دعوت به ساده نویسی خود واکنشی در قبال وضعیت پر شتاب پیشین ماست . هر چند این پاسخ اگر به حرکت در سطح بی خطر مفاهیم دچار شود با ناتوانی در ایجاد حالت شعری و بی اهمیت پنداشتن بافت زبان و لحن و معنا یا کمبود فضایی چند بعدی برای لذت ماجراجویی در متن می تواند به سمت نوعی فقدان تشخص زبانی و احساسات کم عمق برود . از سویی در انبوه ترجمه های شعری در سال های اخیر بنا به نیاز قابل فهم شدن در انتقال معنا ؛ ترجمه ناگزیر به از هم پاشی بافت زبانی/استعاری و شکستن مشخصات موسیقیایی آن شعر در زبان مادری خود است؛ چنانکه بسیاری از سطر های درخشان در زبان دوم به جملاتی ساده بدل می شود و این شبهه را ایجاد می کند که بطور کلی این قطعه در شکل اصلی خود نیز فاقد فرم و لحن در پیچیدگی معنایی /زبانی بوده است .تاثیر این زبان گزارش/ ترجمه را دربعضی از شعرهایی که دراین گروه اشعار ساده جای می گیرند؛ می توان بخوبی دید .
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه هه ه هه ه ه هه ه ه هه ه هه
نمونه ی دیگر شعری تزیینی/احساسی است که در همه جای دنیا و ایران آن را به وفور داریم ؛ شعری آسان که مخاطبان خاص خود را دارد وبه خاطر عدم پیچیدگی درشرح احوالات و عواطف از نوعی رومانتیسم همگانی سود می برد . این کتاب ها با شعار کلیشه ای از دل برآمده بر دل می نشیند ؛ همیشه در لیست پرفروش ها و مورد توجه عامه بوده اند . اما تن در دادن به این پدیده شاید تنها نوعی حسرت و رقابت در قبال فروش بالای این کتاب هاست و این چیزی است که بیشتر از آنکه به کار شاعران بیاید به کار کسانی می آید که با فروش کتاب و دغدغه ی پسند عمومی درگیرند . ساده یا دشوار نویسی ؟! همه ی اینها را پیش از این نیز داشته ایم ؛ مهم تر ارجحیت ندادن به جریانات گذرا و تجربه های تاریخی ما در ادبیات است ؛ مرجعیت ندادن به آنها..... ؛ پذیرش حضور صدا های متفاوت و متنوع درتجربه و کشف تازه ها که نشانه ی آزادی هنرمند در آفرینش است ...
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه هه ه ه ه هه ه هه ه هه ه ه هه ه ه هه ه هه





توضیح: این مقاله اولین بار در تابستان 2009 در سایت پیاده رو منتشر شد
________


Richard Einhorn, Torture
Album: Voices Of Light - for Dreyer’s The Passion of Joan the Arc


__

Sheida Mohammadi

_______________


Hattat Sultan Ahmed III Besmele
______

شیدا محمدی


در این هوای ملس



درختی زیر پوستم روییده
ساقه هایش بنفش
ه ه ه ه ه ه ه ه کمی
برگهایش صورتی
ه ه ه ه ه ه ه ه کمی
ه ه ه ه ه ه ه ه ه زرد
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه اِی
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه گاهی.ه

درختی زیر پوستم روییده

ه ه ه ه ه ه ه ه آبی
ه ه ه ه ه ه ه ه کمی
ه ه ه ه ه ه ه ه قرمز
ه ه ه ه ه ه ه ه ه حتی
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه وشاید هم شیپوری
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه با تاج های قرمز خروس
ه ه ه ه ه ه ه ه بزند بیرون
ه ه ه ه ه ه ه ه از زیر پوستم
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه دوستم
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه گاهی.ه


9 می 2009

__

“Moonlight Serenade” - Glenn Miller and his Orchestra



____________

Leila Farjami

_____________



لیلا فرجامی
_____________________

سلام ایران!ه


من دختر حرامزاده ی توام
پدرانم را می شناسم

ناصرالدین شاه و ملیجکانش
و مادرانم
زنان گیس بریده ی اندرونی ها
من دختر حرامزاده ی توام
آن ارگ بم
که دو پایش در زلزله هایت فرو رفته ست
همان زاینده رودی
که دیگر
نمی زاید

صدها سال می شود

و این اولین نامه ای ست که برایت نوشته ام
می دانم
پدرت مرده است
و مادرت بر سر بریده ی خودش
تاج می زند
پسرت هم سرباز بوده است
و شیمیایی آبادان و خرمشهر و اهواز
می دانم
همیشه جنگهایت نبردی مقدس بوده اند
و کتابهای آسمانی ات
معجزات خدایان کوری که حروف نابینایان* می دانسته اند
شاید برای همین
تنها مردگانند که می توانند تاریخ تو را
ادراک کنند

سلام ایران

من دختر حرامزاده ی تو ام
و امروز که حامله ام
جنینم درخت نحیفی ست
که هرگاه به تجاوز خواهران کوچکش فکر می کند
می لزرد و برگهایش
زرد می ریزند

سلام ایران

من دختر حرامزاده ی تو ام
و دوست دارم آنقدر صدایت کنم
تا بفهمند هنوز هم زنده ای
که اگر نه
تنها چون ندا
پس از مرگ
مشهور خواهی شد.ه


__


“Tornerai” from Act 1, Scene 3 of L’incoronazione di Poppea by Claudio Monteverdi [1642] performed by Danielle Borst and Guillemette Laurens with René Jacobs and Concerto Vocale [1990]



___

Ali Reza Seyfeddini - Leila Farjami

___________


علیرضا سیف الدینی
___________________


نگاهی به یک شعر: سلام ایران!- از لیلا فرجامی



جدیت و احساس مسئولیت جنسیت نمی شناسد. خواه شاعر مرد باشد ، خواه زن ، نگاه مسئولش هم به خود شعر ( شعریت ) و هم به مسائل مربوط به جامعه نگاهی است برآمده از تلفیق جدیت و احساس مسئولیت که ازآگاهی نشئت می گیرد. آگاهی از آنچه حرف را به شعر بدل می سازد و همین طور آگاهی از آنچه شعر را مسئول نشان می دهد. اما باید پذیرفت که امر پیوستگی این دو نوعی جمع اضداد است. چرا؟ به دلیل این که نگاهی که برای شعر شدن تلاش می کند در اصل با آنچه در برابرش ایستادگی می کند پیوسته در ستیز است. و نه نگاه مسئولانه به جامعه ، بلکه آنچه شاعر را علیه خود می شوراند همواره در برابر آن بخش از نگاه او می ایستد که به شعریت معتقد است. بنابراین ، کار شاعری که شعرش تلفیق این دو باشد سخت دشوار است . او همان طورکه شعر می سازد ، و سازنده به شمار می رود ، درعین حال ویرانگر هم هست. به دلیل این که فرمی که از بیرون با سماجت در برابر تلاش ادبی- هنری اش مقاومت می کند و قوایش را بی هیچ تردیدی در جهت اضمحلال آن اندیشه ای به کار می بندد که قصدش ساختن تصویری است آگاهی بخش باید و باید ویران شود. اگر شعر ، در این بخش از کار در برابر آن روایت کلان آن طور که باید نایستد و با آن به ستیز نپردازد ، این به این معنی است که شعر با آن در یکسو قرار گرفته و در جهت اهداف آن حرکت کرده است. اما چه باید کرد تا همان اندازه که شعر باید ساخته شود ، آن نگاه مسئول ( نسبت به جامعه) همان طریقی را طی کند که شعر طی می کند؛ یعنی خدمت به شعور. یکی از این راه ها شکستن خط روایت است . روایتی که قادر است پیش از شعر شدن شعر شعریت را از شعر سلب کند. این مهم ترین راهی است که می توان با به کار بستن آن هم شعر و هم نگاه به شعر و هم نگاه مسلط و درعین حال عاری از انفعال به مسائل مربوط به جامعه را دگرگون کرد. اما نباید اشتباه کرد که چنین ساختن و برساختنی تمایل به خط دادن و سیاسی بودن است. نباید با دیدن عناصر تاریخی و سیاسی در شعر بلافاصله به ان نتیجه رسید که شعر واجد چنین عناصری شعری سیاسی است. چرا که چنین شعری ، شعری تک بعدی نیست که صرفاً با نگاه سیاسی اش در برابر آنچه با آن تخالف دارد ایستاده باشد. شعری است دو بعدی یا همین کافی است که بگوییم شعراست. شعری جدی و واجد احساس مسئولیت .ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

سلام ایران ! شعری است که به واسطه برش ها شعر می شود. آن برش ها را شاعر انتخاب می کند، نه سوفلوری که پایین صحنه نشسته باشد و چیزی را به او یاد آوری یا دیکته کرده باشد. ما تمام این عناصر را در بستر و موقعیتی دیگر دیده و خوانده ایم ، اما ترکیب ترکیبی است که از یک سو حرف را به شعر بدل می کند، و از سوی دیگر مراقب آن است که هم خود را برآن روایت کلان تحمیل کند ( با تکه تکه کردن) و هم شعری بسازد . گذشته ازاین ها ، ساده به نظر می رسد ، چون همان طور که گفته شد ، عناصر آشنای زیادی در آن به چشم می خورد که هر کدام شکلی سنگ شده دارد و ظالمانه بر شعر می تازد. اما کار آن جا دشوار می شود که ما رفتاری را با آن عناصر به اجرا در آوریم که آن سنگ در نتیجه اقدام ما تکه تکه شود. و می شود.
ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
___




Francis Jean Marcel Poulenc / “Trois Mouvements Perpetuels” for solo piano (1918)

*performed by Alfonso Bertazzi




_____________

Yadollah Royai

_____________


Antique Persian Lustre Tile Circa 1300 Size 6 x 6in
_____________________

یداله رویایی


راهِ رفته




و تیر ،ه
وقتی که می نشیند
در گوشت
پروازهاش ادامۀ دیگر می گیرد


آوازهای قدیمی
حالی !ه
برای کاهش ِ درد .ه



ه(لبریخته ۷۹)ه
______

Reza Baraheni

_________




رضا براهنی

تورکچه : علیرضا سیف الدینی




یانئرئق

ه«هامانین ابدی قاییدیشی»ه
نیچه



بیز بوگون کیمین قانادینا سیغیناراق اوچوروق؟
ه
شلاله نین اوستونده کیمی گؤروروک؟ه
بوکیمدی بیزه ال ساللایان ..... کؤرپودَن؟ه
سو فوّاره سی سورتوشوموندن ..گونشدن وَ یارالاریمیزدان بوکولن کیمین گوی قورشاغی دیر؟ه
اُوو بالاسی ..... کیمین اوچوروموندان دوشوبدور؟ه
و او گویچه لیکده قیرمیزی آلمالار ..... توکولدولر بوداقدان! ..... نییه؟ه
گول یاتاغیندا بو یئر قوردلاری نه آختاریرلار؟ه
بوگون کیمین گونودور؟ه
بیز بوگون کیمین قانادینا سیغیناراق اوچوروق؟ه


بو یوللار بو یوللار
کیمه عاییدیلر بو یوللار اگر بوتون اولچولموش بیزیم اونوموزده سریلمیش لرسه؟ سویله یین!
ه
بیزکیمین یوللاریلا یول گئدیریک؟ه


بلی
..... گاه ..... چاتمیشیق سانیریق
آمما قیزغین یوللارین تری سویورکن
اوزاقدا
..... وَ بئیین ده ..... دولاندیریرلار صحنه نی گؤرونمز باخانلار گؤرسونلر دییه
چوخ تلسیک گلدیییمیزی آنلیریق
ائله بیل چاتدیغیمیزی بیلدیریمیش اولان یئردن سووشموش اولمالییق
بلی، هَمَشه بیز سون دوراجاغین او طرفینده ائنمیشیک
ه- زیروه لرین او طرفینده و اوچوروملارین درینلیک لرینده
چیچگین او طرفینده قادینین او طرفینده قادین ساچینین ایی سینین او طرفینده او گنجین او طرفینده
زیروه لری زیروه لری زیروه لری نئجه کئچدیک؟
ه
زیروه لری کئچن کروانلارین کئچید زینقیرولارینی کروانلارین دوشمه سی سونراسی سانکی چالیردیلار
و دولاندیریردیلار صحنه نی گؤرونمز باخانلار گورسونلر دییه


ه- چوخ یاخشی ..... ایندی ... نیله مه لی ییک؟-ه
بیز اصرار ائدینجه «چوخ یاخشی» دئمه یین دئییرلر
قاییدین
..... ایلک دوراجاقلار دؤرد یولونون ایلک دوراجاغینا
وَ
یولا دوشون کئفلنن مین لرجه قاوال یئرینین ابتداسیندان!
ه
بلکی بو سفر، سون دفعه نیز اولاجاق-ه
ه- نئجه؟ ..... بیز زیروه لردن کئچدیک! ..... و زیلی سیز چالمیشدینیز!-ه
ه- خیر! ..... قاییدین! ..... بلکی سون چاتماغا ..... اوزوزدن خبرسیز یولدان خبرسیز چاتارسینیز!-ه
ه«چوخ یاخشی» دئمه ریک دئییریک ..... چونکی صحنه دییشیلدی
آمما دئیین
..... بوگون کیمین گونودور؟..... کیمین آیینداییق؟..... و کیمین قاناداینا سیغیناراق اوچوروق؟ه


ای زیروه! یوخولاریمیزدا بیز سنی گوروروک
..... سنده بیزی یاکی یوخوموزوگورورسن می؟ه

سازلاراوسته نغمه چالاردیق نوت اویرنمه دن اونجه وَ قوناقلار ال چالاردیلار هلهله ایله
نوت اویرنمه دن اونجه
..... آلقیشلانیردیق ..... اوّل نوتی اویرنمه دن اونجه
و قاچاردیق
..... آیاقلار نوتونو اویرنمه دن اونجه
بیزیم یئنیلمه ییمیزین سرّی بیزیم بو طرزیمیزده دیر
دئدیلر: - آداملار باده ناب یئرینه سو ایچیب کئفلنیرلر.
ه
آمما سیز؟..... آخی نه کاره سیز؟-ه
ه- بیزهئچ کاره ییق..... چوخ یاخشی..... آمما دانیشیریق-ه
«چوخ یاخشی» دئمه یین دئدیلر
دئمه ریک
..... هر یئره هاراسان قاچاریق..... ویورقونلوق بیلمه ریک

ای زیروه! یوخولاریمیزدا بیزسنی گوروروک
...سنده بیزی یاکی یوخوموزو گورورسن می؟ه

و قادینجا ساچ عطری محو اولور
اوو بالاسی اوچورومدان آشاغیا دوشور
گونش لر نئجه سنین گؤزلرینی کور ائتدیلر
..... اوو بالاسی؟ه
و سنین باخیشنین کهکشنی بوشدور..... اووبالاسی!ه

سونرا بئله دوشوندوک کی بیزیم بو قاچدیغیمیزین سونو گره ک بیزیم اوچدوغوموزون باشلانیشی اولسون
تورپاغین اوستوندن آیاغا قالخدیغیمیز زامان
آنلادیق کی بیزیم بو قاچدیغیمیز دوردوغوموز یئرده قاچدیغیمیز ایمیش


دئدیک: - چوخ یاخشی
..... دوردوغوموز یئرده قاچدیغیمیزدا اوزونه گؤره بیرایش دیر
دئدیلر: - سوس!
..... دئدیک: - بیز سیزه هئچ بیرسوز دئمه دیک!ه
دئدیلر: - سیزین خیالیزدا عجیب شئی لر کئچیر مثلاً...-«چوخ یاخشی» دئمه دیک-ه
دئدیلر: - سوس!ه
بو آندا غریب بیر رقصی رقص ائتدیغیمیزی آنلادیق
نوتو اویرنمه دن اونجه سازلار اوسته چالدیغیمیز زامانلار کیمی
و قوناقلار ال چالیردیلار وَ اویناییردیلار
قیزغین چینقیل داشلارین اوستونده اویناییردیق
...اوچماق باشلامادان اونجه اویناییردیق
دَیَرلی و مشقیلی و توققوشان آتلار کیمی
..... رقص ائدیردیک و قوناق لار گولوردولر
قان قیزغین چینقیل داشلارین اوستونه آخیردی
باش پاپاق سیز
..... بوتون شالوارلار گئنیش..... الینده اتک...چیینینده بویوروقلار یوکو
و گونش ده درینلیکدن
..... چؤلون تاوالارینی پاریلداتماقدا
چؤلون تاوالارینین اوستونده رقص ائدیردیک
گله جکده بیزیم اعلا و داها اعلا ایشلریمیز وار دییه فریاد ائدیردیک
باغلار، گوللر و چایلار و دنیزلرله دانیشماغا
...واختیمیز یوخودو....عمور وآی و زامان حاققیندا دوشونمه یه ده
دونیانین خاطیره دریاسینین یئنی دن یاراتماسینی
....سیز اوچون زامانی تلف ائتمک بیلیردیک
دئدیلر: - سیزین سوزلرینیز آیدین دئییل!
..... سیز بیزیم دیلیمیزی باشا دوشورسونوز می؟-ه
بیزسوزلریمیزی تکرارلادیق
هر ایکی یؤندن سؤزو دوز یورا بیلمه میشدیک
دئدیک: - بیزبیربیریمزله دانیشیقداییق –
ه
دئدیلر: - قاریشقالاردا بیربیرلریله دانیشیقدادیلار یا دانیشیقدایدیلار-ه
دئدیک: - باغیشلایین، سیزین بو سؤزلرینیز آیدین دی-
دئدیلر: - سیزین سوزلرینیز
..... سیزین بوسوزلرینیزین آیدینلیغی بیله..... آیدین ده ییل-ه
دئدیک: - چوخ یاخشی..... دانیشمیریق-ه
دئدیلر: - بودا بوسبوتون آیدین دئییل ..... «چوخ یاخشی»نی دا سویله مه یین-ه


بو چؤل تاوالاری بو چؤل تاوالاری بو رقص


سونرا یئل اَسدی، گؤی باغیردی: - سون هاردا؟-
ه
بوآندا اوزون بیر قاناد گلدی..... آسلاندیم او قاناددان ..... قالخدیق یئردن
هئچ واخت سوروشمادیق:
..... بو سفر بیز کیمین قانادینا سیغیناراق اوچوروق؟ه
گئتدیک
و جیزیقلی بیر دونیا آیاقلاریمیزین آلتیدان قیشقیریب آرخادا محو اولوردو
دونیا بیر سرعتله گئدیردی کی ائله بیل گئده جاق ابدی گئده جاق
اورا چاتدیغیمیزی ساندیغیمیز زامان چاتدیغیمیزی بیلدیرمیش اولان یئردن سووشدوغوموزو آنلادیق
آرخادا قالمیش اوجالیقدا شلاله لرین اوستونده کی زیروه لرده
..... یئنه آغ بیرال ساللانیردی
و زیل چالیردیلار
کؤرپو باغلی دی و، ال ساللانیردی
..... و زیل چالیردیلار
اووبالاسی زیروه دن دره یه آتلانیردی
..... و زیل چالیردیلار
بیر گؤی قورشاغی آرخادا یاییلیردی
..... و زیل چالیردیلار
یانیق آیاقلاری قیزغین چینقیل داشلارین اوستونه باسدیق
دئدیک: - داها سیز دئمه یین
..... بیز اؤزوموز دییه ریک هئچ واخت «چوخ یاخشی» دئمه ریک
و قاییداریق
..... ایلک دوراجاقلار دؤرد یولونون ایلک دوراجاغینا
تاکی یئنه یولا دوشک کئفلنن مین لرجه قاوال یئرینین ابتداسیندان
ایندی
..... بیزده باده ناب یئرینه سو ایچیب کئفله نیریک
گول یاتاغیندا بو یئرقوردلاری نه آختاریرلار؟
ه
بو چؤل تاوالاری بو چؤل تاوالاری بو رقص


باغیشلایین کی بو سؤز سؤیله مه لیدیر:
ه
بیرگون گون باتانا قالمیش ایشیقلی گؤیدن گؤزل بیرآروادی آتدیلار یئره
ائله بیل زیروه دن دوشدویو آندان یوخو دایدی
گؤردوک
..... یئر گوی آراسیندا گؤزلرین آچدی ..... وَ یئنه یاتماغا چالیشدی
دوشمه یین آییقلیغی اونا ماجال وئرمه دی
دوشدو
..... قوش قصرینین دامینا
اونو یوزلرجه قوش قانادلارینین اوستونه اوتورتدولار گؤتوردولر
و اوچورومدا قادینجا ساچ عطری یئلده اسیردی و َ قانادلا اسیردی
بو آندا مئیدانین اورتاسیندا داشلارین آلتیندا بیر اوغلان گؤیردی
یاش سیز و ساده و گؤزل
..... آغ صوراتلی..... قاراگؤزلو
بیزی گؤرونجه دئدی: - بوردا نه ایش گؤرورسونوز؟
ه
دئدیک: - چؤل تاوالارینین اوستونده کی رقص آیینی بیتدی
ایندی یالنیز یانیریق
گلدی
........ وَ دوردو و بیزی سیر ائتدی
دئدیک : - بیرشی سؤیله
!ه
اوّلجه ........ هئچ بیر شئی سؤیله مه دی .... آنجاق گولومسه دی
بیز اومیدسیز قالینجا دئدی: - چوخ یاخشی-
ه
بیزدئدیک: - آرتیق «چوخ یاخشی» دئمیریک ... امروئریب لر دئمه یین-ه
قاییتدی
آغلیردی
و گئتدی
یئر آلتیندا گیزلنیب دیر بیلیریک


ایندی یالنیز یانیریق
حاضرلانیریق
........ یانیریق
یاش سیز اوغلانین «چوخ یاخشی» دئمه یینین ... غریب بیر طرزی واریدی
باشقالاریندان فرقلی دی ........ بیزیمکی له ده
تازا بیر سورغو تاپیلمیشدی:
ه
ه- نه واخت اؤز قانادلارینیزلا اوچاجاقسینیز؟-ه
بیلمیریک
بلکی بوسورغونون جاوابینی بیلن یئر آلتیندا گیزلنیب دیر
یانیریق
حاضرلانیریق
یانیریق


.
.
10/3/72
____________

Virginia Woolf

_________________



Virginia Woolf’s Suicide Note
_______________

I feel certain that I am going mad again. I feel we can’t go through another of those terrible times. And I shan’t recover this time. I begin to hear voices, and I can’t concentrate. So I am doing what seems the best thing to do. You have given me the greatest possible happiness. You have been in every way all that anyone could be. I don’t think two people could have been happier ‘til this terrible disease came. I can’t fight any longer. I know that I am spoiling your life, that without me you could work. And you will I know. You see I can’t even write this properly. I can’t read. What I want to say is I owe all the happiness of my life to you. You have been entirely patient with me and incredibly good. I want to say that — everybody knows it. If anybody could have saved me it would have been you. Everything has gone from me but the certainty of your goodness. I can’t go on spoiling your life any longer. I don’t think two people could have been happier than we have been. V.

______________

Kenneth Goldsmith

___________


Women of the Avant-Garde


Women of the Avant Garde, Part 1 (MP3)


Women of the Avant Garde, Part 2 (MP3)


UbuWeb is pleased to present two special podcasts devoted to the fabulous works done by women on UbuWeb. Featured artists include: Alison Knowles, Louise Lawler, Shelley Hirsch, Lauren Lesko, Forough Farrokhzad, Pauline Oliveros, Yoko Ono, Kristin Oppenheim, Jane Philbrick, Marina Rosenfeld, Gertrude Stein, Karen Finley, People Like Us, Kathy Acker, Beth Anderson, Laurie Anderson, Caroline Bergvall, Meredith Monk, Lydia Lunch, Patti Smith, Helen Adam, Denise Levertov, Eileen Myles and Judy Dunaway. You can subscribe to UbuWeb’s podcast here. Produced by The Poetry Foundation.



Via : Harriet
_________

Federico Garcia Lorca

_____________


One of Spain's most enduring mysteries has remained unsolved after archaeologists exhumed a mass grave without finding the remains of Federico Garcia Lorca Photo: AP

By Fiona Govan in Madrid
______________
Lorca's civil war grave found empty

The project on a remote hillside outside the southern city of Granada was intended to trace of the nation's most celebrated modern poet and playwright.

But the two-month excavation of an area of parkland about the size of half a football pitch will come to an end this week and as yet no human remains have been unearthed.

Digging started in Alfacar at the end of October after years of campaigning by relatives of those believed to be buried alongside Lorca.

The family of the poet, who has become the most emblematic victim of Franco's repression, originally opposed the exhumation claiming little could be achieved through digging up the past.

But they relented after a local judge ruled it would serve public interest and they agreed to provide DNA samples to identify the poet's remains if and when he was found.

The lack of results has fuelled speculation over the fate of Lorca, who was killed by supporters of General Francisco Franco at the outbreak of the Spanish Civil War in 1936.

For more than 70 years the exact circumstances of the death of the author of Blood Wedding, The House Of Bernarda Alba and Yerma, have been shrouded in secrecy.

Lorca is widely believed to have been murdered, aged 38, by members of the Black Squadron who targeted him for his Left-wing views, Republican sympathies and homosexuality.

He and three others, including a one-legged school teacher and two local bullfighters, were said to be shot at dawn and buried in the same unmarked grave on the edge of an olive grove.

The failure to locate his remains comes as a disappointment to Irish historian, Ian Gibson, who wrote a biography of Lorca, and pinpointed the location of the grave after interviews with the man who claimed to have buried him.

"They may not have found him yet but I'm still convinced that his remains are there," Mr Gibson told The Daily Telegraph. "It may be that search has to be widened a little bit but I have no doubt Lorca will be found in that area."

One new theory proposes that Franco ordered the relocation of Lorca's body after his execution provoked international condemnation.

A new book claims that Franco ordered the emptying of the mass grave in the weeks following the murder and that Lorca's remains to be buried quietly elsewhere.

Historians believe some 130,000 people were killed by fascist death squads during the three year conflict and ensuing dictatorship that ended with the death of Franco in 1975.

Their bones lie undiscovered in unmarked graves across Spain but the movement to unearth the past has grown stronger in the last decade.

The Law of Historical Memory passed by the socialist government of Jose Luis Rodriquez Zapatero in 2007 overturned the "pact of forgetting" that allowed Spain to draw a veil over the past to ensure a smooth transition to democracy, and aims to assist relatives unearth the remains of their loved ones.



Via :Telegraph

___________

Houshang Golshiri

_____________



چه کسی سنگ گلشیری را دزدید ؟ ه
_________________________


ايلنا: امام‌زاده طاهر در چند کیلومتری جنوب غربي تهران در شهر نه‌چندان كوچك كرج، بزرگانی را در خود جای داده است که تنها با شنیدن نامشان می‌توان به عظمت شخصیت آنها پی برد. از حبیب الله بدیعی(آهنگساز قدیمی) که سال‌ها پیش از دنیا رفت، تا صفر قهرمانیان(قدیمی‌ترین زندانی سیاسی ایران) يا بزرگ‌مردانی چون احمد شاملو، احمد محمود، هوشنگ گلشیری و محمود مشرف تهرانی(م.آزاد). همگي در هيمن مكان آرام و ساكت آرمیده‌اند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
امام‌زاده‌اي ساکت و فارغ از شلوغی‌های شهر كه پرسه‌هاي گاه و بي‌گاه چند رهگذر سكوت ساكنان حقيقي خانه‌هاي سنگي را مي‌شكند. اما دركنار اين آمد و شدها؛ حوادثی عجيب هم در اين آرامگاه جمعي رخ می‌دهد كه غير از رهگذران؛ مسئولان امام‌زاده هم درشمار شاهدان اين رخدادها هستند ...ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
چه کسی پاسخگوی این جریانات است؟ جریان‌هایی که گاه گذشته‌ای سیاسی را در خود دارد يا شايد به دلایل مادی رخ می‌دهد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
سال79 احمد شاملو به دیار باقی سفر کرد و در امام‌زاده طاهر آرمید. آیدا، هستی‌بخش تمام ناتمامی‌های شاملو، با عشق تمام سنگ‌مزاری ساخت با امضای جاودانه احمد شاملو بر پای آن. تا برای خودش و عاشقان شاملو ابدي و جاودانه باشد. هنوز چندي نگذشته بود که در سالروز وفاتش؛ ناشناساني، سنگ‌مزار سیاه او را شکستند و دل آیدا را نیز...ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اما او دوباره برپا ایستاد و بازهم با همه سنگینی اندوه تنهایي؛ سنگ را ترمیم کرد... دوباره شکستند... دوباره و دوباره... آنقدر که آیدا از ادامه این بازی سر باز زد و به سنگ طوسی رنگ ساده‌ای با نام بزرگ شاملو قناعت کرد و این یادگار از شاملو ماند تا به امروز.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
همان سال چند قدم آن طرف‌تر بزرگ‌مرد دیگری آرميد. او که با شازده احتجابش بیش از همه قصه‌هایش شناخته شد و سالهاست بنیادی به نام او به برترین داستان‌های سال جایزه می دهد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
هوشنگ گلشیری سال 79 به شاملو پيوست و در امام‌زاده طاهر آرام گرفت. بر مزارش تاریخ و امضای خودش بود با سنگ سیاهی که نیمه نوشته شده آن؛ برنزی بود و چیزی حدود 14 کیلو...ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
2 سال پیش این سنگ نصف شد، شکست، خرد شد و قسمت برنزی آن که ارزشمندتر بود و نام، امضا و تاریخ آمد و رفت نویسنده را بر خود داشت، با دیلم و کلنگ یا هر وسیله دیگری کنده شد و رفت. درواقع برده شد. اما چه کسی؟ چرا؟ چه زمانی؟ این سوالی بود که در قضيه سنگ‌مزار شاملو هم پیش آمد. ماجرا از چه قرار بود؛ دزدی یا دشمنی؟!ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
پس ِ پشت حادثه شکستن سنگ مزار شاملو؛ قصه‌های دشمنی فراوان بود. اما آيا گلشیری... نیز درگیر فضای دشمنی جامعه بود یا سنگ‌مزارش آنقدر قیمتی بود که عده‌اي را بر آن داشت تا آن را بشکنند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
امروز که وارد امام‌زاده می‌شوی در چند قدمی مزار بامداد، اگر ندانی و ندیده باشی سابقا، بازهم نخواهي دانست این سنگ سیاه نیمه‌شکسته بی‌نام و نشان از آن کیست؟ گرچه هنوز عاشقاني هستند که گل سرخی برمزار بی‌نام گلشیری بگذارند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
مسئول کیست؟ سوال اصلی اینجاست. آنان که برای محافظت از امام‌زاده در اين مكان کار می‌کنند چه اطلاعي مي‌توانند از دزدی‌ يا دشمنی‌ها داشته باشند؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
فرزانه طاهری(همسر مرحوم گلشیری) که از دو سال پیش تاکنون هیچ برنامه‌ای برای بازسازی این سنگ ندارد، معتقد است: وقتی در این امام‌زاده که همسر خانم بهبهانی دفن شده‌اند و ایشان برای قبری که یکبار خریده اند باید دوباره مبلغ هنگفتی بپردازند، چطور نمی‌توان این اتفاقات را توجیه کرد؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
طاهری برای بازسازی نکردن این سنگ بعداز دو سال دلیل خاصی را بیان نمی‌کند و شاید به گفته خودش؛ نوعی لجبازی با مسئولان امام‌زاده باشد و بس.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
می‌گوید: خیلی ساده و بدون هیج مانور سیاسی سراغ مسئولان رفتم و از آنها پرسیدم که چه کسی مسئول است. این سنگ 14 کیلویی که بردنش کار ساده‌ای نیست؛ چگونه از اینجا خارج شده اما کسی متوجه نشده است. اما هیچ کس جوابگو نیست. آيا اگر تكه‌اي از مزار يكي از مسئولان دزديده شود؛ به همین راحتی از کنار آن می‌گذرند؟!ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
فرزانه طاهری فکر می‌کند این مسئله بیش از آنکه جنبه دشمنی داشته باشد جنبه مادی دارد. می‌گوید: مدتی در آن امام‌زاده پر از دزد و معتاد بود ولی بازهم دلیل قانع‌کننده‌ای نیست که به راحتی سنگ قیمتی و سنگینی را بدزدند و کسی جوابگو نباشد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
طاهري دو سال است این سنگ را به همین شکل حفظ کرده است و طی برنامه‌هایی که در ذهن دارد‎‏‎‎، می‌خواهد این بار به جای سنگ ویترینی بر مزار بگذارد که زیر آن دست‌نوشته‌های گلشیری دیده شود و هرچند وقت یکبار این نوشته‌ها را عوض کند. شاید هم گلدانی سنگی بگذارد با عکسی از همسرش که انجام هرکدام از اینها برای او به تنهایی زمان می‌برد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
این برنامه‌ها را فرزانه طاهری براي ترميم دوباره مزار گلشيري درسر دارد تا شاید برای سالروز تولد یا فوت همسرش آنها را اجرايي کند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
طاهري می‌گوید: سنگ قبر برای من خیلی مهم نیست برای من میراث او‎، نوشته‌هایش است. از وقتی هم که این اتفاق افتاد به من گفتند اگر شکایت کنم می‌توانم سنگ قبر جدیدی بگیرم اما من سنگ جدید را نمی‌خواستم چیزی که من برای او ساخته بودم یک سنگ معمولی نبود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
و اینگونه است که تا امروز مزار گلشیری بی‌نام و شکسته مانده است.ه
امام‌زاده طاهر زمیني در دست وزارت ارشاد است و در زمان فوت گلشیری با كسب تكليف از وزیر ارشاد وقت، عطا الله مهاجرانی، اجازه دفن به آنها داده شد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اين روز ها كه حتي قيمت خاك براي آرميدن هم بسيار گران است، چطور مسئولان برای زميني که بزرگانی را در خود جای داده كه با قصه‌ها و نوشته‌هاشان زنده‌اند، هیچ مسئولیتی را نمي‌پذيرند؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
فرزانه طاهری به کتابخانه امام‌زاده تعداد زیادی از کتاب‌های مرحوم گلشیری را اهدا کرده است و تنها انتظار کوچکی که داشته این بود که درمقابل دزدان از سنگ‌مزار همسرش مراقبت شود. اما هیچ کس پاسخگوی این دزدی یا دشمنی نبوده و نیست. فرزانه طاهری ساده‌تر از این بوده که وارد حواشی شود او فقط می‌خواست بداند چه کسی مسئول است.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اما به راستی چه کسی مسئول است؟ سنگ‌مزاری با نام نویسنده‌ای سرشناس با جنس برنز، کدام شب یا نیمه شبی با دیلم و کلنگ از امام‌زاده ای دور از تهران شکسته و دزدیده شده اما كسي متوجه نشده است و همين افراد امروز ديگران زا مسئول مي‌دانند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
این کدام بازی است که شکست خوردگانش اهالی قلم‌اند و برندگانش ناشناس! آنها که به نام دشمنی با شاملو سنگش را نابود کردند درپی چه بودند که امروز سنگ گلشیری و بعد سنگ‌های دیگران را می‌شکنند و می‌برند؟ مگر از عظمت گلشیری‌ها و شاملوها و اخوان‌ها با نبودن این سنگ‌ها چیزی کم می‌شود؟ مگر آنها با این سنگ نوشته‌ها زنده‌اند؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
آنها جاودانه‌اند چه با این دشمنی‌ها جه بی آن. اما مسئولان کدام حوزه جوابگوی این فجایع هستند؟ه ه ه ه هه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
نه، من خانه‌ای ندارم، سقفی نمانده است
دیوار و سقف خانه من همین‌هاست که می‌نویسم
همین طرز نوشتن از راست به چپ است
در این انحنای نون است که می‌نشینم
سپر من از همه بلایا سرکش ک یا گ است...ه

هوشنگ گلشیری
_____________

The Document People

_____________



جُنگ اصفهان

_______________

از چپ به راست: زنده ياد هوشنگ گُلشيري، محمّد حقوقي، جليل دوستخواه و فريدون مُختاريان بر قُلّه ي ِ كوه صُفّه در جنوب ِ اصفهان - آذرماه 1343ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

________________

Omar Khayyam

________


من رباعيات الخيام
__________________

ترجمة أحمد رامي



سمعت صوتا هاتفا في السحر
نادى من الحان : غفاة البشر
هبوا املئوا كأس الطلى قبل أن
تفعم كأس العمر كف القدر



غد بظهر الغيب واليوم لي
وكم يخيب الظن في المقبل
ولست بالغافل حتى أرى
جمال دنياي ولا أجتلي



سمعت في حلمي صوتا أهاب
ما فتق النوم كمام الشباب
أفق فإن النوم صنو الردى
واشرب فمثواك فراش التراب



إن تقتلع من أصلها سرحتي
وتصبح الأغصان قد جفت
فصغ وعاء الخمر من طينتي
واملأه تسر الروح في جثتي



لبست ثوب العيش لم أستشر
وحرت فيه بين شتى الفكر
وسوف أنضو الثوب عني ولم
أدرك لماذا جئت أين المقر



الدهر لا يعطي الذي نأمل
و في سبيل اليأس ما نعمل
و نحن في الدنيا على همها
يسوقنا حادي الردى المعجل



أفق خفيف الظل هذا السحر
وهاتها صرفا وناغ الوتر
فما أطال النوم عمرا ولا
قصر في الأعمار طول السهر



اشرب فمثواك التراب المهيل
بلا حبيب مؤنس أو خليل
وانشق عبير العيش في فجره
فليس يزهو الورد بعد الذبول



أين النديم السمح أين الصبوح
فقد أمض الهم قلبي الجريح
ثلاثة هن أحب المنى
كأس و أنغام ووجه صبيح



نفوسنا ترضى احتكام الشراب
أرواحنا تفدى الثنايا العذاب
و روح هذا الذي نستله
ونستقيه سائغا مستطاب


يا نفس ما هذا الأسى والكدر
قد وقع الإثم وضاع الحذر
هل ذاق حلو العفو إلا الذي
أذنب والله عفا واغتفر


نلبس بين الناس ثوب الرياء
و نحن في قبضة كف القضاء
وكم سعينا نرتجي مهربا
فكان مسعانا جميعا هباء



عامل كأهليك الغريب الوفي
واقطع من الأهل الذي لا يفي
و عف زلالا ليس فيه الشفا
واشرب زعاف السم لو تشتفي


أحسن الى الأعداء و الأصدقاء
فإنما إنس القلوب الصفاء
و اغفر لأصحابك زلاتهم
وسامح الأعداء تمح العداء


يا تارك الخمر لماذا تلوم
دعني الى ربي الغفور الرحيم
ولا تفاخرني بهجر الطلى
فأنت جان في سواها أثيم


أطفيء لظى القلب ببرد الشراب
فإنما الأيام مثل السحاب
وعيشنا طيف خيال فنل
حظك منه قبل فوت الشباب


بستان أيامك نامي الشجر
فكيف لا تقطف غض الثمر
اشرب فهذا اليوم إن أدبرت
به الليالي لم يعده القدر


و إن تواف العشب عند الغدير
وقد كسا الأرض بساط نضير
فامش الهوينا فوقه إنه
غذته أوصال حبيب طرير

____________

Zibahu Karbassi

______________




زیباهو کرباسی
____________

از پهلوانان پولکی ام



وقتی هوا هوای تخس شکنجه ست
نفس به اتحاد زهر جماهیر سرد کشنده
می گذارم روز بر پلک های باد بوزد ه ه ه با پلک ها باز و بسته شود شب
شاخ های کوتاهش را با قیچی می چینم برای گوشه های خالی اتاق
دنیا پر از اتاق های خالی ست
پر از این معشوق های توو خالی
که جای شهرها و نامه ا را نقطه چین می گذارند «نمی گذارم»
ه
می گذرم از کانتین های زرد ذباله
دیوارهای سیمانی
حاشور میله های آهنی
جته بوقه های سیم خاردار
مارپیچ می روم از پله های فلزی زیگزاگ
تا در شادی مه آلودتان شرکت کنم باد بادبادک خندانی روی صورتم می چسباند
می چسبم در چهره خندان خوکی بر آگهی های ارزان گوش و کنار
خون می چکم از گوش از کنار از پهلو پهلو به پهلوی پهلوانان پولکی ام
ه ...... مارپیچ می روم از پله های فلزی زیگزاگ مثل مار به خودم در خودم می پیچم
خود خرفت نیمه دیگر تو نیستم دیگر تمام توام




_________________

Mohsen Makhmalbaf

_________


_________

من اگر جای خدا بودم از آنچه جنتی به نام من انجام داده ست ،خدايی ام را پس می دادم

نامه محسن مخملباف به مصطفی تاج‌زاده

مصطفی عزيز

پيشنهاد ترا برای محاکمه جنتی خواندم و خاطراتی در مورد جنتی برايم زنده شد.ه
سال ۱۳۵۷ بود.هنوز چند ماه به انقلاب ۲۲ بهمن مانده بود و ما در زندان قصر بوديم. حسين جنتی پسر جنتی هم با ما بود. او پسری مودب، با هوش و مهربان بود. هنوز چشمان معصوم و لبخند هميشگی اش را به ياد دارم. معمولا عصرها از ساعت ۴ تا ۵ در حياط کوچک زندان بند (۷و۸) با هم قدم می زديم و برای آينده ايران رويا می بافتيم.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
يک روز که با حسين جنتی در حال قدم زدن بودم، بلندگوی زندان نام مرا خواند و دوباره به کميته مشترک که محل شکنجه و بازجويی ها بود بازگردانده شدم. (اين زندان اکنون موزه شده است. زندان امروز تو هم روزی موزه خواهد شد) مرا به اتاق بازجويی بردند. وارد اتاق که شدم، نگهبان چشم بند را از چشمم برداشت و روی صندلی نشستم. بازجويم عوض شده بود و اين بار رسولی، بازجويی که قد کوتاهی داشت، و از خشونت او در بازجويی ها بسيار بد می گفتند روبرويم بود. سمت راست من، درست روبروی ميز بازجو، مردی نحيف الجثه و با ريش بلند نشسته بود که دستهايش لرزه گرفته بود و نمی توانست خودکار را در دست بگيرد. رسولی نگاهی به من انداخت و بعد از چند ناسزا و تهديد، برگه های بازجويی را جلوی من گذاشت. سوالات روی برگه مربوط بود به فعاليت های سياسی من در زندان سياسی و گزارش هايی که از فعاليت های من توسط ماموران مخفی در زندان رسيده بود.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
بعد از چند لحظه رسولی با اشاره به مرد نحيف و لرزانی که در حال لرزيدن بی وقفه بود، پرسيد: اينو می شناسی؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
به مرد لرزان بهتر نگاه کردم. او را نمی شناختم. گفتم: نمی شناسم.ه
رسولی گفت: اين بابای حسين جنتی است که عصرها باهاش توی حياط زندان قدم می زنين.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اين اولين بار بود که من آقای جنتی را می ديدم. ايشان هنوز آيت اله نبود و اسم و رسمی نداشت.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
رسولی به او رکيک ترين فحش ها را داد و گفت: تو که کتک نخورده لرزه گرفتی برای چی روی منبر عليه شاه حرف زدی؟!ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
و آقای جنتی قسم خورد که عليه شاه اصلا حرف نزده و فقط روضه اباعبدالله خوانده.ه
رسولی با فحش به او گفت: ما نوار تو رو ضبط کرديم. اين دفعه ولت می کنم بری، ولی اگه دفعه ديگه از اين گه ها بخوری از ريش آويزونت می کنم.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
و آقای جنتی می لرزيد و قسم و آيه می خورد که غير از روضه ابا عبدالله بالای منبر حرفی نزده و نخواهد زد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
مدتی بعد که بازجويی های جديدم تمام شد، به قصر برگشتم و ماجرا را برای حسين جنتی گفتم و اشک او از کنار لبخند هميشگی اش سرازير شد و گفت: پدرم را که ديدی، جثه بسيار ضعيفی دارد و طاقت شکنجه ندارد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
سال ها بعد من در حوزه هنری قصه نويس بودم. حوزه هنری که ابتدا توسط هنرمندان جوان به طور مستقل شکل گرفته بود، طبق فرمان خمينی موظف شد زير مجموعه سازمان تبليغات باشد. و از آن پس آيت اله جنتی که رئيس سازمان تبليغات بود، سه شنبه ها برای سرکشی به حوزه هنری می آمد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
در يکی از آن روزها به هنگام ناهار بود که آيت اله جنتی آمد. در حالی که دست پسر بچه کوچکی را گرفته بود . در آن ايام معمولا ناهار هنرمندان حوزه هنری نان و هندوانه بود. او سر سفره نشست، اما لب به غذا نزد و در حالی که ما ناهار می خورديم، ايشان در باب حرام بودن موسيقی مشغول صحبت شد. من از مدير وقت حوزه هنری پرسيدم: چونکه نان و هندوانه ناهار ماست، آيت اله جنتی غذا ميل نمی کنند؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
و مدير حوزه هنری گفت: ايشان روزه هستند.ه
گفتم: نه ماه رمضان است که روزه واجب باشد و نه دوشنبه و پنج شنبه که روزه مستحبی بگيرند، امروز سه شنبه است و من تا به حال درباره روزه سه شنبه نشنيده ام.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
مدير حوزه گفت: آقای جنتی نذر کرده بوده که اگر پسرش حسين جنتی که فراری است، و روند انقلاب را قبول ندارد، دستگير يا اعدام شود، ايشان ۴۰ روز روزه شکر بگيرند. ديروز پسرآيت اله، حسين جنتی، در اصفهان کشته شد و اين روزه آيت اله جنتی برای شکرگذاری اوست. و اين پسر کوچک هم نوه اوست. يعنی پسر حسين جنتی.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
چشم های پسر حسين شبيه چشم های حسين معصوم بود و درگوشه لبش همان لبخند هميشگی حسين پيدا بود. مدير حوزه گفت نوه آيت اله هنوز از کشته شدن پدرش خبردار نشده. و قرار نيست به اين زودی ها به او بگويند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
مصطفی عزيز!ه
جنتی در زندان ساواک کتک نخورده و شکنجه نشده لرزه گرفته بود، اما وقتی نوبت به قدرت رسيد، ديگر لرزه و لقوه نگرفت. حتی چشمش را بر خون پسرش بست. او در آن روز سه شنبه، بی آن که نشانه ای از تاثر از خودش بروز بدهد، تنها در باب حرام بودن موسيقی در اسلام حرف زد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
من او را مقايسه می کنم با آيت اله منتظری که وقتی فرزندش محمد شهيد شد، روبروی دوربين تلويزيون با صداقت تمام گريست. منتظری اگر پسر خودش را دوست نمی داشت، چگونه می توانست زندانيان بی گناه ديگری را که در سال ۶۷ اعدام شدند، دوست داشته باشد و برای اعتراض به ظلمی که بر آن ها شده، دست از رهبری در آينده بردارد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

مصطفی عزيز!ه
جنتی چشم بستن بر تقلب در انتخابات را از چشم بستن بر خون پسرش و چشم بستن بر ضعف خود در بازجويی های ساواک تمرين کرده است.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
کسانی که با من سر آن سفره نان و هندوانه آن روز سه شنبه نشسته بودند همان کسانی بودند که چندی بعد با حکم حضرت آيت اله جنتی به دليل اعتراض به دور شدن انقلاب از آرمان های اوليه اش از حوزه هنری اخراج شدند.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
اين گروه ۱۵ نفر بودند. به جز من يکی از آن ها سلمان هراتی بود که درتصادف ماشين کشته شد. يکی حسن حسينی بود که سال ها خانه نشين شد و دقمرگ شد و يکی قيصر امين پور که اين روزها پس از مرگش برای او امامزاده می سازند و در زمان حياتش با حکم جنتی اخراجش کردند و ساليان دراز مغضوب شد.ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه

مصطفی عزيز!ه
امروزه نه تنها روح حسين جنتی از دست رفتار پدرش در رنج است، نه تنها قهرمانان در بندی چون تو، از ظلمی که جنتی بر روند دمکراسی ايران کرده است در خشميد، که ديگر خدا از دست او به فرياد آمده است. صدای خشم خدا را از فرياد بندگان خشمگين اش در خيابان های سبز ايران نمی شنوی؟ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه ه
من اگر جای خدا بودم از آنچه جنتی به نام من انجام داده ست ،خدايی ام را پس می دادم .ه



محسن مخملباف
۲۵/۹/۱۳۸۸

_____________